مرور، تنها کاری ست که مرتب انجام میدهم ...
مرور، تنها کاری ست که مرتب انجام میدهم ...
ابتدا و انتهای این لوپ تکراری از اسفند تا اسفند بعدی زمان میبرد و دوباره از نو ...
مثلا مرور اینکه قانون زندگی ، رسم دنیا ، ذات آدم ها تقریبا تغییر ناپذیر است ...
مرور اهمیت کمتر حرف زدن و تمرین بیشتر گوش دادن .
به اینکه بیشتر از چیزی که باید هیچم و کمتر از چیزی که باید میتوانم تظاهر کنم ...
مرور اینکه شاید در قعر دریاها کسانی هستند که ما را تماشا می کنند .
مثلا نهنگ ها از تلویزیون ما را تماشا
می کنند و از اینکه چقدر انسان ها یکدیگر را دوست ندارند خودشان را به ساحل میرسانند ولی دریغا که همه عمر دیر میرسند ...
مرور مداوم یک آهنگ در طول سال ها ، که فرهاد صراحتا میگوید تو هم با من نبودی ...
مرور اینکه اگر نتوانستم چیزی را تغییر دهم ، رهایش کنم...
اگر رها کردن واقعی را یاد بگیریم حتی یادمان نمیماند چه چیزی را رها کردیم ...
کاش به اندازه ای یاد بگیرم که تا کجا را باید جدی گرفت، به قدری که بتوانم گاهی بگویم:
«حالا بذار این یکی حل نشه،همین گوشه بمونه»
مرور مدام یک جمله از یک کتاب که اینطور در خاطرم مانده : "صدای اعلای عشق میتواند کشتن مگسی برای معشوق باشد "
مرور یک زندگی دیگر ، وقتی که چشم هایم را میبندم و دوباره باز میکنم و همه چیز جور دیگری متولد می شود .
همه آدم هایی که دوستشان داشتم و حالا دیگر نیستند ، کنار ساحل نشسته اند و در لانگ شاتی از زندگی حرف میزنند و مست
می کنند و میرقصند و من همچنان رویای اینکه تو از همان راهی که گفته بودی برمیگردی، همراهم خواهد بود...
حیف دیگر پیر شده ام و نامت را و مسیر تمام خیابان ها را که به خانه تو میرسید هم فراموش کردم ...
کاش پرنده ای افسانه ای را دوست میداشتم که لااقل زمانی که بهار رسید دوباره آواز سر میداد ...
و در نهایت همه ما یک روز یا یک شب وسط همین مرور کردن ها و عبرت گرفتن ها خواهیم مُرد...
نورزو امسال آغشته به خونه ولی عیدتون مبارک رفقا 💜💛
ابتدا و انتهای این لوپ تکراری از اسفند تا اسفند بعدی زمان میبرد و دوباره از نو ...
مثلا مرور اینکه قانون زندگی ، رسم دنیا ، ذات آدم ها تقریبا تغییر ناپذیر است ...
مرور اهمیت کمتر حرف زدن و تمرین بیشتر گوش دادن .
به اینکه بیشتر از چیزی که باید هیچم و کمتر از چیزی که باید میتوانم تظاهر کنم ...
مرور اینکه شاید در قعر دریاها کسانی هستند که ما را تماشا می کنند .
مثلا نهنگ ها از تلویزیون ما را تماشا
می کنند و از اینکه چقدر انسان ها یکدیگر را دوست ندارند خودشان را به ساحل میرسانند ولی دریغا که همه عمر دیر میرسند ...
مرور مداوم یک آهنگ در طول سال ها ، که فرهاد صراحتا میگوید تو هم با من نبودی ...
مرور اینکه اگر نتوانستم چیزی را تغییر دهم ، رهایش کنم...
اگر رها کردن واقعی را یاد بگیریم حتی یادمان نمیماند چه چیزی را رها کردیم ...
کاش به اندازه ای یاد بگیرم که تا کجا را باید جدی گرفت، به قدری که بتوانم گاهی بگویم:
«حالا بذار این یکی حل نشه،همین گوشه بمونه»
مرور مدام یک جمله از یک کتاب که اینطور در خاطرم مانده : "صدای اعلای عشق میتواند کشتن مگسی برای معشوق باشد "
مرور یک زندگی دیگر ، وقتی که چشم هایم را میبندم و دوباره باز میکنم و همه چیز جور دیگری متولد می شود .
همه آدم هایی که دوستشان داشتم و حالا دیگر نیستند ، کنار ساحل نشسته اند و در لانگ شاتی از زندگی حرف میزنند و مست
می کنند و میرقصند و من همچنان رویای اینکه تو از همان راهی که گفته بودی برمیگردی، همراهم خواهد بود...
حیف دیگر پیر شده ام و نامت را و مسیر تمام خیابان ها را که به خانه تو میرسید هم فراموش کردم ...
کاش پرنده ای افسانه ای را دوست میداشتم که لااقل زمانی که بهار رسید دوباره آواز سر میداد ...
و در نهایت همه ما یک روز یا یک شب وسط همین مرور کردن ها و عبرت گرفتن ها خواهیم مُرد...
نورزو امسال آغشته به خونه ولی عیدتون مبارک رفقا 💜💛
۲۸.۲k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.