ببین ما هنوز پاهامونو از لبه ی پشت بوم آویزون نکردیم...
ببین ما هنوز پاهامونو از لبهی پشتبوم آویزون نکردیم...
دراز نکشیدیم رو خرپشته که دنبال ستارهی خودمون بگردیم ، بگی ستاره من همونه که داره دور اون کوتوله سفیده میگرده...
هنوز همهی کاشیای انقلاب تا خیابون سعدی رو نشمردیم...
نرفتیم کارخونه کبریت و زیر سایه درختای پهنش پناه بگیریم تا بارون شدیدی که میآد خیسمون نکنه...
هنوز تو زیر گذر ولیعصر گم نشدیم که بگی بابا چهارراه که شرق و غرب نداره ، مبدا تو نیستی مگه...
هنوز برام از اون اِتی خوشمزه ها نخریدی که من پوستشو صاف کنم بذارم لای دفترچه خاطراتم...
هنوز نرفتیم رو اون دوتا صندلی زیر راهپله سوله بشینیم ، بعد تو بگی میدونی چیه اینا نمیفهمن اگه زلزله بیاد همه موتورای طبقه بالا میریزه رو سرمون ، همشون باید بیان زیر راهپله قهوه بخورن که امن باشه...
و تو بگی اگه قرار باشه جای موتورا،کتاب بخوره تو سرم موقع زلزله، دوس دارم مال شاملو باشه ، اونجاش که نوشته:تو خوبی و این همهی اعترافهاست...
و من بگم من دوس دارم مال من اخوان باشه ، اونجاش که نوشته:هرکسی یک دلبر جانانه دارد من تو را...
ولی خب نکردیم که هیچ کدوم از این کارا رو ، تو رفتی و من اینجا هنوز دارم مینویسم و میگم و برنامه هامو با تو تنظیم میکنم ، تو اما الان کجایی؟
میگه محبوب من،حالم که خوب میشود عذاب وجدان میگیرم که تو در آغوش چه کسی اسراف میشوی وقتی من اینگونه به ذره ذره ی تو محتاجم؟
دلتنگی آدمیزادو محتاج میکنه ...
تو هنوز هم در روح و روان من آواز میخوانی ، ای عطر حافظه ام ...
سلام بر تو که بسیار دلتنگ تو ام ...
دراز نکشیدیم رو خرپشته که دنبال ستارهی خودمون بگردیم ، بگی ستاره من همونه که داره دور اون کوتوله سفیده میگرده...
هنوز همهی کاشیای انقلاب تا خیابون سعدی رو نشمردیم...
نرفتیم کارخونه کبریت و زیر سایه درختای پهنش پناه بگیریم تا بارون شدیدی که میآد خیسمون نکنه...
هنوز تو زیر گذر ولیعصر گم نشدیم که بگی بابا چهارراه که شرق و غرب نداره ، مبدا تو نیستی مگه...
هنوز برام از اون اِتی خوشمزه ها نخریدی که من پوستشو صاف کنم بذارم لای دفترچه خاطراتم...
هنوز نرفتیم رو اون دوتا صندلی زیر راهپله سوله بشینیم ، بعد تو بگی میدونی چیه اینا نمیفهمن اگه زلزله بیاد همه موتورای طبقه بالا میریزه رو سرمون ، همشون باید بیان زیر راهپله قهوه بخورن که امن باشه...
و تو بگی اگه قرار باشه جای موتورا،کتاب بخوره تو سرم موقع زلزله، دوس دارم مال شاملو باشه ، اونجاش که نوشته:تو خوبی و این همهی اعترافهاست...
و من بگم من دوس دارم مال من اخوان باشه ، اونجاش که نوشته:هرکسی یک دلبر جانانه دارد من تو را...
ولی خب نکردیم که هیچ کدوم از این کارا رو ، تو رفتی و من اینجا هنوز دارم مینویسم و میگم و برنامه هامو با تو تنظیم میکنم ، تو اما الان کجایی؟
میگه محبوب من،حالم که خوب میشود عذاب وجدان میگیرم که تو در آغوش چه کسی اسراف میشوی وقتی من اینگونه به ذره ذره ی تو محتاجم؟
دلتنگی آدمیزادو محتاج میکنه ...
تو هنوز هم در روح و روان من آواز میخوانی ، ای عطر حافظه ام ...
سلام بر تو که بسیار دلتنگ تو ام ...
۱۶.۴k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.