انگار مرگ تنها چیزیه که باهام مهربونه خستگیم از جنس خوا
انگار مرگ، تنها چیزیه که باهام مهربونه. خستگیم از جنس خواب نیست... از جنس نبودنه. دارم زیر بار زنده بودن له میشم. دیگه هیچچیزی درد نمیکنه، چون دیگه چیزی ازم نمونده. خودکشی برام پایان نیست... نجاته. لبخند میزنم، ولی هر شب به مرگ فکر میکنم. این زندگی نیست... شکنجهست با نفس. دیگه نمیخوام بجنگم، نمیخوام باشم. هر شب میمیرم، فقط جنازهم هنوز راه میره. خستهام از خستگی، از بودن، از تحمل...
قاصدک تنها💔
قاصدک تنها💔
- ۲.۹k
- ۱۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط