سناریو هوسوک
سناریو هوسوک
{💜}
با عجله از حموم اومد بیرون به یه مهمونی دعوت شده بودین که جیهوپ اخرین نفر بود ، و هنوز اماده نشد بود.
لباس رو تنش کرد و با عجله اینطوری موهاش رو خشک کرد ، بعد از اینکه کاملا حاضر شد از خونه زد بیرون . بهش گفته بودی خودت میری و عجله داری و جیهوپ تنها بیاد .
برای بار چندم دستی به موهاش کشید و زنگ خونه رو زد . چرا همه جا تاریک بود؟؟ چند دیقه بعد از سکوت و گشتن تو خونه یهو سکوت شکسته شد
بجاش جیغ و فریاد بود که همه میگفتن تولدت مبارک...
تولدش بود؟؟
یه لبخند زد وقتی که طرفش میرفتی و یه بوسه بهش هدیه دادی
" تولد مبارک عشقم "
{💜}
با عجله از حموم اومد بیرون به یه مهمونی دعوت شده بودین که جیهوپ اخرین نفر بود ، و هنوز اماده نشد بود.
لباس رو تنش کرد و با عجله اینطوری موهاش رو خشک کرد ، بعد از اینکه کاملا حاضر شد از خونه زد بیرون . بهش گفته بودی خودت میری و عجله داری و جیهوپ تنها بیاد .
برای بار چندم دستی به موهاش کشید و زنگ خونه رو زد . چرا همه جا تاریک بود؟؟ چند دیقه بعد از سکوت و گشتن تو خونه یهو سکوت شکسته شد
بجاش جیغ و فریاد بود که همه میگفتن تولدت مبارک...
تولدش بود؟؟
یه لبخند زد وقتی که طرفش میرفتی و یه بوسه بهش هدیه دادی
" تولد مبارک عشقم "
۱۶.۲k
۰۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.