رمان زیبا تر از الماس
رمان زیبا تر از الماس
پارت ۲۸
ارسلان: تو از منم مهربون تری ها
دیانا: چطور
ارسلان: به نظر خودت چطور
دیانا: لبخندی زدم و ادامه کارم و کردم بعد از چند دقیقه تموم شد و وسیله ها رو جمع کردم جعبه کمک اولیه رو گذاشتم تو کابینت و رفتم تو اتاق براش یه پیراهن اوردم
ارسلان: با کلی زحمت پیراهن و تنم کردم رو مبل دراز کشیدم که یهو خوابم برد
دیانا: رفتم براش یه لحاف نازک اوردم انداختم روش حوصلم سر رفته بود پاشدم یه کیک درست کردم
پارت ۲۸
ارسلان: تو از منم مهربون تری ها
دیانا: چطور
ارسلان: به نظر خودت چطور
دیانا: لبخندی زدم و ادامه کارم و کردم بعد از چند دقیقه تموم شد و وسیله ها رو جمع کردم جعبه کمک اولیه رو گذاشتم تو کابینت و رفتم تو اتاق براش یه پیراهن اوردم
ارسلان: با کلی زحمت پیراهن و تنم کردم رو مبل دراز کشیدم که یهو خوابم برد
دیانا: رفتم براش یه لحاف نازک اوردم انداختم روش حوصلم سر رفته بود پاشدم یه کیک درست کردم
- ۵.۸k
- ۱۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط