رمان زیبا تر از الماس
رمان زیبا تر از الماس
پارت ۳۰
ارسلان: نگاهش میکردم که گفت
دیانا: پهلوات درد نداره
ارسلان: چرا 😣
دیانا: روم و به سمتش برگردوندم با ناخونم بازی میکردم با لحن خیلی مظلوم گفتم ببخشید
ارسلان: خدای من آخه بچه تو که کاری نکردی که
دیانا: چرا همهی اینا تقصیر من بود
ارسلان: من تورو به این خونه اوردم پس هر دردسری باشه قبول میکنم انقدرم خودتو سرزنش نکن باشه دختر خوب
دیانا: آخه من نمیتونم تحمل کنم که یکی دیگه به جای من درد بکشه اونم دردی که اصلا حقش نیست
پارت ۳۰
ارسلان: نگاهش میکردم که گفت
دیانا: پهلوات درد نداره
ارسلان: چرا 😣
دیانا: روم و به سمتش برگردوندم با ناخونم بازی میکردم با لحن خیلی مظلوم گفتم ببخشید
ارسلان: خدای من آخه بچه تو که کاری نکردی که
دیانا: چرا همهی اینا تقصیر من بود
ارسلان: من تورو به این خونه اوردم پس هر دردسری باشه قبول میکنم انقدرم خودتو سرزنش نکن باشه دختر خوب
دیانا: آخه من نمیتونم تحمل کنم که یکی دیگه به جای من درد بکشه اونم دردی که اصلا حقش نیست
- ۴.۷k
- ۱۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط