رمان زیبا تر از الماس
رمان زیبا تر از الماس
پارت ۲۹
ارسلان: از خواب بیدار شدم نمیدونم چقدر خوابیده بودم که غروب شده بود
دیانا: الحمدلله تو یخچال همه چی بود کیک و درست کردم بعد از اینکه کامل درست شد لبخندی از رضایت زدم
ارسلان: رفتم تو آشپز خونه دیدم داره کیک تزئین میکنه تک خنده ای زدم و به کابینت تکیه دادم به نظر خوشمزه میاد
دیانا: ترسیده پشتم و نگاه کردم وقتی فهمیدم کیه قلبم آروم گرفت و لبخندی زدم
پارت ۲۹
ارسلان: از خواب بیدار شدم نمیدونم چقدر خوابیده بودم که غروب شده بود
دیانا: الحمدلله تو یخچال همه چی بود کیک و درست کردم بعد از اینکه کامل درست شد لبخندی از رضایت زدم
ارسلان: رفتم تو آشپز خونه دیدم داره کیک تزئین میکنه تک خنده ای زدم و به کابینت تکیه دادم به نظر خوشمزه میاد
دیانا: ترسیده پشتم و نگاه کردم وقتی فهمیدم کیه قلبم آروم گرفت و لبخندی زدم
- ۴.۸k
- ۱۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط