در سرم پسر پیری عصبی می رقصد

در سرم پسر پیری عصبی می رقصد 
شهر بر روی سر من عربی می رقصد

این جهان با همــه ی دغدغه هایش دارد
روی یک جمجمه ی یک وجبی می رقصد

سال ها رفته و از برق نگاه تـــو هنوز
مرد دیوانه به سازی حلبی می رقصد

مـــاه افتـــــاده بر آب و منـــم افتاده در آب
اشک می ریزم و او نصفه شبی می رقصد

از سبا گیسوی بلقیس بـه همراهی باد
بر سر تخت سلیمان نبی می رقصد...!

#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

دختر جوانی بر اثر سانحه تصادف زیبایی خود را از دست داد .چند ...

«قارون» هرگز نمی دانست که روزی،کارت عابر بانکی که در جیب ما ...

آمدی...معجزه ای بود مداوا شدنمگم شدن در خودم و پیش تو پیدا ش...

تقصیر خودم بود، تو تقصیر نداریچون خواب دم صبحی و تعبیر نداری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط