تقصیر خودم بود تو تقصیر نداری

تقصیر خودم بود، تو تقصیر نداری
چون خواب دم صبحی و تعبیر نداری

هر وقت زمانش برسد میرسی از راه
چون مرگی و یک ثانیه تاخیر نداری

عقل آمده با لشکرش اما تو چه ای دل؟
حتی سپر و نیزه و شمشیر نداری

ای بخت نگون بخت من امروز عوض شو
فردا که شود فرصت تغییر نداری

گفتی که وفادار بمانیم ؟ وفا چیست؟
چیزی ست که تو از بد تقدیر نداری

گفتم (سفر عشق مکن) بگذر و برگرد
برگرد اگر که (جگر شیر نداری)

تقصیر خودم بود دلم را به تو دادم
تقصیر خودم بود ، تو تقصیر نداری...

#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

آمدی...معجزه ای بود مداوا شدنمگم شدن در خودم و پیش تو پیدا ش...

در سرم پسر پیری عصبی می رقصد شهر بر روی سر من عربی می رقصدای...

📚حکایتﻋﺘﯿﻘﻪﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻋﯿﺘﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ.ﺩﯾﺪ ﻛ...

روزی که سایه روشن تصویر ما کشیدمارا گدا نوشت و شمارا خدا کشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط