ته: ات ات چی شده
ته: ات ات چی شده
تهیونگ ات رو برد بیمارستان
پرش چند ساعت بعد
ات بهوش اومد و دید تهیونگ روی مدل
بیمارستان نشسته
ات: چرا من اینجام
ته: قرص خورده بودی
ات: چرا نمردم
ته: اومده بودم گوشیمو ببرم که دیدم افتادی
کف اشپزخونه
دکتر: سلام خانم کیم خوب هستین
ات: بله
ته: کی مرخص میشه
دکتر:..شب..خب همه چی خوبه...یکم
استراحت کنید
ات: ممنون
ته: ممنونم دکتر
دکتر رفت
ات: تو که منو دوست ندادی چرا منو اوردی
بیمارستان میزاشتی
ته: راست میگی کاش میزاشتم همونجا
میموردی
ات: ....
مامان ات و باباش اومدن ببمارستان
مامان ات:دختره ی بیشعور .....چرا خودتو
میخواستی بکشی
بابای ات: عوضی
تهیونگ وارد اتاق شد ات رو دید که سرش
پایینه و گریه میکنه
مامان ات اومد پیش ته
مامان ات:اقای تهیونگ واقعا معذرت میخوام
ته:بابت؟
مامان ات: تربیت ات
ته: اقای هو (اسم بابای ات هو)
بابا:بله اقای تهیونگ
ته: از شما یه درخواست دارم
بابا:بفرمایید هر چی باشه قبول میکنم
ته:خوبه.....۲۰ میلیون وون بهتون میدم که
دیگه به ات نزدیک نشین بعد گرفتن 2۰
ملیون وون
اگه شما رو کنار ات دیدم میکشمتون
بابا و مامان ات: خـ...خب باشه قبوله
ات هیچ انتظاری از باباش و مامانش نداشت
ته: پس به دست یارم میگم که پول رو بدن
بهتون از کره برین
(تهیونگ به دستیارش میگه به خانواده ات 2۰ ملیون وون بده درحالی که این فقط یه رمزه یعنی بکشید توی پارت اول تهیونگ گفت که اگه به ات دست بزنید میکشمتون 💙)
مامان.ات: چشم هر چی شما بگین
ویو ته
قرار بود ۱۵ آگوست با ات بریم مهمونی
بعد از مرخصیش رفتیم پاساژ
ات :من که لباس دارم
ته: میخوای با لباس خونگی بری مهمونی همه
بگن عروس خانواده کیم شبیه .....اوفففف
حرف نزن میریم لباس بخریم
ات: باشه
ته و ات لباس مجلسی خریدن و برگشتن
عمارت خودشون
تهیونگ ات رو برد بیمارستان
پرش چند ساعت بعد
ات بهوش اومد و دید تهیونگ روی مدل
بیمارستان نشسته
ات: چرا من اینجام
ته: قرص خورده بودی
ات: چرا نمردم
ته: اومده بودم گوشیمو ببرم که دیدم افتادی
کف اشپزخونه
دکتر: سلام خانم کیم خوب هستین
ات: بله
ته: کی مرخص میشه
دکتر:..شب..خب همه چی خوبه...یکم
استراحت کنید
ات: ممنون
ته: ممنونم دکتر
دکتر رفت
ات: تو که منو دوست ندادی چرا منو اوردی
بیمارستان میزاشتی
ته: راست میگی کاش میزاشتم همونجا
میموردی
ات: ....
مامان ات و باباش اومدن ببمارستان
مامان ات:دختره ی بیشعور .....چرا خودتو
میخواستی بکشی
بابای ات: عوضی
تهیونگ وارد اتاق شد ات رو دید که سرش
پایینه و گریه میکنه
مامان ات اومد پیش ته
مامان ات:اقای تهیونگ واقعا معذرت میخوام
ته:بابت؟
مامان ات: تربیت ات
ته: اقای هو (اسم بابای ات هو)
بابا:بله اقای تهیونگ
ته: از شما یه درخواست دارم
بابا:بفرمایید هر چی باشه قبول میکنم
ته:خوبه.....۲۰ میلیون وون بهتون میدم که
دیگه به ات نزدیک نشین بعد گرفتن 2۰
ملیون وون
اگه شما رو کنار ات دیدم میکشمتون
بابا و مامان ات: خـ...خب باشه قبوله
ات هیچ انتظاری از باباش و مامانش نداشت
ته: پس به دست یارم میگم که پول رو بدن
بهتون از کره برین
(تهیونگ به دستیارش میگه به خانواده ات 2۰ ملیون وون بده درحالی که این فقط یه رمزه یعنی بکشید توی پارت اول تهیونگ گفت که اگه به ات دست بزنید میکشمتون 💙)
مامان.ات: چشم هر چی شما بگین
ویو ته
قرار بود ۱۵ آگوست با ات بریم مهمونی
بعد از مرخصیش رفتیم پاساژ
ات :من که لباس دارم
ته: میخوای با لباس خونگی بری مهمونی همه
بگن عروس خانواده کیم شبیه .....اوفففف
حرف نزن میریم لباس بخریم
ات: باشه
ته و ات لباس مجلسی خریدن و برگشتن
عمارت خودشون
۱۶.۱k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.