روز مهمونی ۱۵آگوست
روز مهمونی ۱۵آگوست
تهیونگ با سوا رفت عروسی
دوست پسر سوا و ته همو دیدن دعوا کردن
ولی سوا جلوشونو نکرفت یه فرد سیاه
به ته چاقو زد (خدا نکنه)
ته رو بردن بیمارستان سوا نصف پولای ته رو
بالا کشیده بود و با دوست پسرش از کره
داشت میرفت
«بیمارستان »
ته در حال عمل بود
2 ساعت بعد عمل با موفقیت پیش رفت
مامان و بابای ته بیمارستان بودن جینا با ات
اومد بیمارستان
ات: میخوام تهیونگ رو ببینم (گریه و داد)
پرستاد :خانم لطفا اروم باشید اگه میخواید برید
اتاق بیمار باید اول اروم باشید
ات:بــ باشه باشه مــــمن ارومم میخوام برم
پیش شوهرم
پرستار :خوبه از این طرف
مامان ـته :ولی من مادرشم
جینا :مامان لطفا
مامانـ ته:اوکی
ات رفت اتاق تهیونگ و نشست روی مبل
ات:تهیونگ میشه بیدار شی بببن حتی اگه
منو دوست نداشته باشی حتی اگه به اجبار
هم با من ازدواج کنی مــ من بازم دوستت
دارم اینکه منو دوست نداری هق برام مهم
نیست به پلیسا
گفتیم سوا و اون مرتیکه رو بگیرن ثابت شد
عکسا الکیه ....من ...من هیچوقت بهت
خیانت نمیکنم چــچون دوستت دادم هق
هق....
تهیونگ یواش یواش بیدار شد
ته:ات(خسته )
ات:بله
ته:منم دوستت دارم (خسسته)
ات:تــــــو تموم این مدت حرفامو میشنیدی
ته:اره.......خیلی شیرین حرف میزنی دوست
دارم ......همیشه اینطوری برام حرف بزنی
دکتر اومد
دکتر:سلام اقای کیم تهیونگ خوب هستین
ته:بله
دکتر:وضیعتتون عالیه
ات:کی مرخص میشه
دکتر:۲روز دیگه
ته و ات:ممنون
پرش روز اول
ته:ات غذای بیمارستان رو دوست ندارم
ات:عشقم داری اذیتم میکنی بخور دیگه
بعد اینکه حرفم تموم شد فهمیدم چی گفتم
ته:چی گفتی ؟میشه یه بار دیگه اونطوری
صدام کنی
ات:چـــی نه نمیشه
ته:چرا
ات:خب یه شرط داره
ته:چی
ات: باید غذا تو بخوری
ته:نــــــــه
ات:اوکی پس منم میرم
ات غذا رو میزاره روی میز و کیفشو برمیداره
که بره تهیونگ دستشو میگیره و میگه
ته:واقعا میخوای منو تنها بزاری
ات: خب غذاتو بخور با هم بریم
ته:اوکــــــی
ات:افرین
ته:ات احساس میکنم هر یه قاشق که
میخورم 3 قاشق اضافه میشه پس چرا تموم
نمیشه
ات:هر یه قاشقی که بخوری چه چیز بهت
میگم
ته:اوکی منتظرم عآآآ
ات:دوستت دارم
ته:اوهومــــم چه کلمه شیرینی بود
ات: :)
پرستار اومد
پرستار :سلام آقای کیم
ته:سلام
ات:چیزی شده
پرستار:نــــه فقط اومدم آقای کیم رو ببرم
عکس برداری
ته:باشه
ات:چـــــی نه من اجازه نمیدم چرا باید تو ب
بری
ته:عشقم یه نفس بگیر
ات:میخوام با دکتر صحبت کنم
پرستار:خانم فقط یه عکس برداریه
ات:باشه پس منم میام
تهیونگ با سوا رفت عروسی
دوست پسر سوا و ته همو دیدن دعوا کردن
ولی سوا جلوشونو نکرفت یه فرد سیاه
به ته چاقو زد (خدا نکنه)
ته رو بردن بیمارستان سوا نصف پولای ته رو
بالا کشیده بود و با دوست پسرش از کره
داشت میرفت
«بیمارستان »
ته در حال عمل بود
2 ساعت بعد عمل با موفقیت پیش رفت
مامان و بابای ته بیمارستان بودن جینا با ات
اومد بیمارستان
ات: میخوام تهیونگ رو ببینم (گریه و داد)
پرستاد :خانم لطفا اروم باشید اگه میخواید برید
اتاق بیمار باید اول اروم باشید
ات:بــ باشه باشه مــــمن ارومم میخوام برم
پیش شوهرم
پرستار :خوبه از این طرف
مامان ـته :ولی من مادرشم
جینا :مامان لطفا
مامانـ ته:اوکی
ات رفت اتاق تهیونگ و نشست روی مبل
ات:تهیونگ میشه بیدار شی بببن حتی اگه
منو دوست نداشته باشی حتی اگه به اجبار
هم با من ازدواج کنی مــ من بازم دوستت
دارم اینکه منو دوست نداری هق برام مهم
نیست به پلیسا
گفتیم سوا و اون مرتیکه رو بگیرن ثابت شد
عکسا الکیه ....من ...من هیچوقت بهت
خیانت نمیکنم چــچون دوستت دادم هق
هق....
تهیونگ یواش یواش بیدار شد
ته:ات(خسته )
ات:بله
ته:منم دوستت دارم (خسسته)
ات:تــــــو تموم این مدت حرفامو میشنیدی
ته:اره.......خیلی شیرین حرف میزنی دوست
دارم ......همیشه اینطوری برام حرف بزنی
دکتر اومد
دکتر:سلام اقای کیم تهیونگ خوب هستین
ته:بله
دکتر:وضیعتتون عالیه
ات:کی مرخص میشه
دکتر:۲روز دیگه
ته و ات:ممنون
پرش روز اول
ته:ات غذای بیمارستان رو دوست ندارم
ات:عشقم داری اذیتم میکنی بخور دیگه
بعد اینکه حرفم تموم شد فهمیدم چی گفتم
ته:چی گفتی ؟میشه یه بار دیگه اونطوری
صدام کنی
ات:چـــی نه نمیشه
ته:چرا
ات:خب یه شرط داره
ته:چی
ات: باید غذا تو بخوری
ته:نــــــــه
ات:اوکی پس منم میرم
ات غذا رو میزاره روی میز و کیفشو برمیداره
که بره تهیونگ دستشو میگیره و میگه
ته:واقعا میخوای منو تنها بزاری
ات: خب غذاتو بخور با هم بریم
ته:اوکــــــی
ات:افرین
ته:ات احساس میکنم هر یه قاشق که
میخورم 3 قاشق اضافه میشه پس چرا تموم
نمیشه
ات:هر یه قاشقی که بخوری چه چیز بهت
میگم
ته:اوکی منتظرم عآآآ
ات:دوستت دارم
ته:اوهومــــم چه کلمه شیرینی بود
ات: :)
پرستار اومد
پرستار :سلام آقای کیم
ته:سلام
ات:چیزی شده
پرستار:نــــه فقط اومدم آقای کیم رو ببرم
عکس برداری
ته:باشه
ات:چـــــی نه من اجازه نمیدم چرا باید تو ب
بری
ته:عشقم یه نفس بگیر
ات:میخوام با دکتر صحبت کنم
پرستار:خانم فقط یه عکس برداریه
ات:باشه پس منم میام
۹.۷k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.