فیک جونگکوک: تاته مائه
فیکجونگکوک: تاتهمائه
part⁵⁶
هاری:ممنون ، ا.ت توی این مدتی که نیستم اگه خواستی میتونی بری پیش چانیول ، مَرد خوبیه میتونی بخش اعتماد کنی
" باش اگه شد میرم "a.t
هاری: خیلی خب ، مواظب خودت باش
" تو هم همینطور "a.t
_دو روز بعد_
روی مبل نشسته بود و کانال های تلویزیون پشت سر هم عوض میکرد
هوف بلندی کشید و تلویزیون خاموش کرد
" خسته شدم ، همش تکراری ، زندگی آروم اینقدر تکرایه؟ "a.t
" اگه اینطوریه دوستش ندارم "a.t
" دوستام یا سرکارن یا ازدواج کردن وقت نمیکنن ، هاری هم که نیست فقط میمونه چانیول "a.t
" برم پیشش؟ "a.t
" میرم ولی بهش چیزی نمیگم فقط میخوام باهاش آشنا شم "a.t
از روی مبل بلند شد و به طرف اتاق رفت
_مطب_
از ماشین پیاده شد
به طرف مطب قدم برداشت
جلوی منشی ایستاد
" وقت بخیر "a.t
منشی: سلام بفرمایید
" آقای چانیول وقت دارند؟ "a.t
منشی:بله وقتشون خالیه
" خیلی ممنون "a.t
پشت دد اتاق برداشت و ضرباتی آروم به در وارد کرد
با شنیدن جملهی "بفرمایید داخل" دد اتاق باز کرد
با دیدن دختر از روی صندلی بلند شد و با لحنی گرم حرف زد
چانیول: سلام ا.ت خانم
" خسته نباشید "a.t
چانیول: خیلی ممنون ، بفرمایید داخل
روی مبل چرمی نشست
چانیول: قهوه میل دارید؟
" بله "a.t
از منشی دوتا قهوه خواست
روی مبل روبهروی دختر نشست
چانیول: انتظار نداشتم شما رو اینجا ببینم
" گفتم یه سری بهتون بزنم و یکمی با هم آشناشیم البته اگه میخوایید "a.t
چانیول: حتما خوشحال میشم با چنین خانم محترمی آشنا بشم
" شما لطف دارید "a.t
چانیول: خیلی خب از کجا شروع کنیم؟
" از اونجا که همه دوستام مشغول به کاری هستن و هاری هم یه مدتی نیست خواستم در مورد شما بیشتر بودنم و اینکه شما هروز هر ساعت اینجایید؟ فقط آزاد دارید؟ "a.t
خنده کوچیکی کرد و در جوابش گفت
چانیول: ساعت کاریم از ساعت چهار شروع میشه تا هشت شب ، صبح و شب کامل وقت آزاد دارم و منم مثل شما همه دوستام مشغول کار و زندگی خودشون، خوشحال میشم با شما وقت بگذرونم
" از این بابت شبیه همیمم "a.t
چانیول: درسته ، میتونید تا ساعت هشت صبر کنید تا کارم تموم شه تا بعد بریم بیرون؟
" اره چرا که نه "a.t
part⁵⁶
هاری:ممنون ، ا.ت توی این مدتی که نیستم اگه خواستی میتونی بری پیش چانیول ، مَرد خوبیه میتونی بخش اعتماد کنی
" باش اگه شد میرم "a.t
هاری: خیلی خب ، مواظب خودت باش
" تو هم همینطور "a.t
_دو روز بعد_
روی مبل نشسته بود و کانال های تلویزیون پشت سر هم عوض میکرد
هوف بلندی کشید و تلویزیون خاموش کرد
" خسته شدم ، همش تکراری ، زندگی آروم اینقدر تکرایه؟ "a.t
" اگه اینطوریه دوستش ندارم "a.t
" دوستام یا سرکارن یا ازدواج کردن وقت نمیکنن ، هاری هم که نیست فقط میمونه چانیول "a.t
" برم پیشش؟ "a.t
" میرم ولی بهش چیزی نمیگم فقط میخوام باهاش آشنا شم "a.t
از روی مبل بلند شد و به طرف اتاق رفت
_مطب_
از ماشین پیاده شد
به طرف مطب قدم برداشت
جلوی منشی ایستاد
" وقت بخیر "a.t
منشی: سلام بفرمایید
" آقای چانیول وقت دارند؟ "a.t
منشی:بله وقتشون خالیه
" خیلی ممنون "a.t
پشت دد اتاق برداشت و ضرباتی آروم به در وارد کرد
با شنیدن جملهی "بفرمایید داخل" دد اتاق باز کرد
با دیدن دختر از روی صندلی بلند شد و با لحنی گرم حرف زد
چانیول: سلام ا.ت خانم
" خسته نباشید "a.t
چانیول: خیلی ممنون ، بفرمایید داخل
روی مبل چرمی نشست
چانیول: قهوه میل دارید؟
" بله "a.t
از منشی دوتا قهوه خواست
روی مبل روبهروی دختر نشست
چانیول: انتظار نداشتم شما رو اینجا ببینم
" گفتم یه سری بهتون بزنم و یکمی با هم آشناشیم البته اگه میخوایید "a.t
چانیول: حتما خوشحال میشم با چنین خانم محترمی آشنا بشم
" شما لطف دارید "a.t
چانیول: خیلی خب از کجا شروع کنیم؟
" از اونجا که همه دوستام مشغول به کاری هستن و هاری هم یه مدتی نیست خواستم در مورد شما بیشتر بودنم و اینکه شما هروز هر ساعت اینجایید؟ فقط آزاد دارید؟ "a.t
خنده کوچیکی کرد و در جوابش گفت
چانیول: ساعت کاریم از ساعت چهار شروع میشه تا هشت شب ، صبح و شب کامل وقت آزاد دارم و منم مثل شما همه دوستام مشغول کار و زندگی خودشون، خوشحال میشم با شما وقت بگذرونم
" از این بابت شبیه همیمم "a.t
چانیول: درسته ، میتونید تا ساعت هشت صبر کنید تا کارم تموم شه تا بعد بریم بیرون؟
" اره چرا که نه "a.t
۱۶.۸k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.