ایمجین از Teahyung

جلوش دست به سینه ایستادی و صداش کردی.
+جناب کیم...
-بله؟
+پاشو بریم دیگه انقدر منو اذیت نکن. سه هفته‌ست قراره یه لباس برام بخری.
-خب...عوضش تو هم باهام یه‌جایی بیا.
+خداوندا یعنی باید برای لباس خریدن بهت رشوه بدم؟ خیلی بدجنسی.
-همینه که هست می‌خوای بخواه نمی‌خوای هم نخواه.
روی شونه‌ش زدی‌.
+بدجنس‌.
چند دقیقه قدم زدی و پات رو روی زمین کوبیدی.
+خیلی خب! کجا باید بیام؟
-مادر بزرگم خیلی اصرار داره که بریم خونه‌شون ولی تو به خاطر عشق قدیمی من پاتو اونجا نمیذاری.
+خب نمی‌خوام ببینیش.
-اگه هنوز دوسش داشتم عشق سابقم که نمی‌شد میشد؟
پشت چشمی نازک کردی و اخماتو در هم کشیدی.
+باشه ولی اول باید بریم خرید.
ابرویی بالا انداخت و با شیطنت لبخند زد
-حالا می‌تونیم بریم برای بیبیم لباس بخریم.
بعد بلند شد تا لباس‌هاش رو عوض کنه.
از پشت سرش داد زدی
+من حواسم بهت هستا. اگه یه نگاه به اون دختره بندازی کارت تمومه.
پوفی کشیدی و دست به سینه به سمت اتاق رفتی تا حاضر بشی. باید زیباترین لباس رو می‌خریدی تا تهیونگ اصلا نتونه اون رو ببینه.

⋆°⧼🎃𝘼𝙉𝘼🕷 ๋࣭༢
#V#fic ◂ TM
╭─────────────⊰‧໋݊
╰─≽ 𓍱۰.玻璃𝗕tsͦ𖧵ֹֺֽ໋໋݊ 𓄹𓈒 𐤀
@army_bts_ot7
دیدگاه ها (۲)

جواب ناشناس...

وانشات از Jimin

وانشات از Teahyung

به لطف شما نشناسمم فسیل شد... https://harfeto.timefriend.net/16393733046997

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

سناریو وقتی ازشون متنفری و اونا تو رو عاشق خودشون میکنن 😍نام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط