میدونی ماه کوچولو،
میدونی ماه کوچولو،
من عاشق این بودم که از دور بشینی و
نگام کنی. حواست به من باشه.
دوسم داشته باشی. من عاشق همین چیزای کوچیکمون بودم. اینکه نورماهت بتابه به صورتم و شبا باهم کلی حرف بزنیم،
برام لالایی بخونی و من بخوابم. ولی الان که نیستی انگار یچیزی کمه،
" شاید خودت."
#بامنکناربیا؛
همچون#ماه،با نیمهی تاریکش! •🖤'🌙•
شنبه با تصمیم دوباره برای فراموش کردنت، آغاز میشود.
تمام یكشنبه را مصمم و مغرور، به تو فکر نمیکنم.
دوشنبه، از صدای پایِ خاطرهای دور ملتهب میشود.
صبح سهشنبه چشمهایم با یک عالم دلگیری، باز میشود.
چهارشنبه، هیچکدام از کارهایم، خوب پیش نمیرود.
عصر پنجشنبه خالی و الکی خوش میگذرد.
و غروب جمعه را، بغض نبودنت تکمیل میکند.
میدانم که شب که از راه برسد، شنبه را برای دوباره فراموش کردنت بهانه خواهم کرد...
²³:⁵⁵
²آذرمـٱهِ¹⁴⁰¹
#no_copy🚫
من عاشق این بودم که از دور بشینی و
نگام کنی. حواست به من باشه.
دوسم داشته باشی. من عاشق همین چیزای کوچیکمون بودم. اینکه نورماهت بتابه به صورتم و شبا باهم کلی حرف بزنیم،
برام لالایی بخونی و من بخوابم. ولی الان که نیستی انگار یچیزی کمه،
" شاید خودت."
#بامنکناربیا؛
همچون#ماه،با نیمهی تاریکش! •🖤'🌙•
شنبه با تصمیم دوباره برای فراموش کردنت، آغاز میشود.
تمام یكشنبه را مصمم و مغرور، به تو فکر نمیکنم.
دوشنبه، از صدای پایِ خاطرهای دور ملتهب میشود.
صبح سهشنبه چشمهایم با یک عالم دلگیری، باز میشود.
چهارشنبه، هیچکدام از کارهایم، خوب پیش نمیرود.
عصر پنجشنبه خالی و الکی خوش میگذرد.
و غروب جمعه را، بغض نبودنت تکمیل میکند.
میدانم که شب که از راه برسد، شنبه را برای دوباره فراموش کردنت بهانه خواهم کرد...
²³:⁵⁵
²آذرمـٱهِ¹⁴⁰¹
#no_copy🚫
۷.۴k
۰۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.