فیک کوک
فیک کوک
عشق تدریجی
پارت42
ویو ا.ت
بلیت تریکه برای ساعت 12 شبه و الان ساعت 8
رفتم پایین پیش مامان اینا
گفتم:
_مامان من ساعت 12 امشب بلیت دارم میرم ترکیه
+عزیزم زود نیس تو هنوز طلاق نگرفتی!
عصبی ولی با لنن اروم گفتم
_من میرم طلاق با وکیلمه
الانم میخوام وسایلمو جمع کنم مامانیییییی
یه بوس گنده از لپش کردم و فرار کردم سمت اتاقم
که صدای مامان اومد
+دختره سلیطه هزار بار گفتم بدم میاد از بوس
اروم خندیدم و در اتاقو بستم
به سمت چمدون باز نشدم رفتم
تمام لباسامو اورده بودم پس یه حموم عالی میشد
رفتم سمت حموم و بعد 1 ساعت سابیدن خودم از حموم در اومدم و یک ارایش لایت کردم و یک تیشرت مشکی گشاد و بلند پوشیدم با یک شلوار بگ مشکی
تمام وسایلی که تو این خونه بود خم برداشتم
و به ساعت نگاه کردم ساعت 11:17 بود
اروم رفتم پایین و به راننده گفتم ماشین رو بیاره
با کلی اشک تمساح و گریه های مامانم راه افتادم سمت فرودگاه
تو ماشین هعی گوشیمو روشن میکردم
اخر سر تصمیم گرفتم بهش پیام بدم
نوشتم
_《سلام جونگکوک
میخوام بگم من دارم از کره میرم
و دیگه بر نمیگردم
امیدوارم کنار بچه و زنت خوشبخت بشی
لطفا اون برگه های طلاق که وکیلم میاره رو امضا کن!
بزار زودتر هم من هم تو راحت بشیم
خدافظ ....
.....دوستت دارم 》
پیامو نوشتم و براش ارسال کردم
و به راه خیره شدم
20 مین بعد----->
اسم پروازمو گفتن
موقع رفتن هعی به پشت سرم نگاه میکردم شاید کوک هم مثل فیلما میومد دنبالم و نمیزاشت برم ولی.......ولی نیومد
سوار هواپیما شدم
فلش بک به ساعت 4:00 صبح (ترکیه)---->
از هواپیما پیدا شدم و به ادمام گفتم ماشین برام بفرستن
یک جنسیس مشکی جلو پام وایستاد و مطمئن شوم که رانندمه سوار شدم و ادرس خونه اتاناز عنتر رو بهش دادم
دم در خونش پیاده شدم
یک خونه ویلایی متوسط که استخر و باغ داشت ولی کوچولو و نقلی
وارد باغ شدم چون منو میشناختن باز کردن بلخره ادمایه بابابزرگم منو که تا 15 سالگی اینجا بودم رو میشناسن فقط دونفر جلویه در بودن
رفتم و در زدم که یهوووووووو
ادامه دارد.............
لایک؟
کامنت؟
فالو؟
عشق تدریجی
پارت42
ویو ا.ت
بلیت تریکه برای ساعت 12 شبه و الان ساعت 8
رفتم پایین پیش مامان اینا
گفتم:
_مامان من ساعت 12 امشب بلیت دارم میرم ترکیه
+عزیزم زود نیس تو هنوز طلاق نگرفتی!
عصبی ولی با لنن اروم گفتم
_من میرم طلاق با وکیلمه
الانم میخوام وسایلمو جمع کنم مامانیییییی
یه بوس گنده از لپش کردم و فرار کردم سمت اتاقم
که صدای مامان اومد
+دختره سلیطه هزار بار گفتم بدم میاد از بوس
اروم خندیدم و در اتاقو بستم
به سمت چمدون باز نشدم رفتم
تمام لباسامو اورده بودم پس یه حموم عالی میشد
رفتم سمت حموم و بعد 1 ساعت سابیدن خودم از حموم در اومدم و یک ارایش لایت کردم و یک تیشرت مشکی گشاد و بلند پوشیدم با یک شلوار بگ مشکی
تمام وسایلی که تو این خونه بود خم برداشتم
و به ساعت نگاه کردم ساعت 11:17 بود
اروم رفتم پایین و به راننده گفتم ماشین رو بیاره
با کلی اشک تمساح و گریه های مامانم راه افتادم سمت فرودگاه
تو ماشین هعی گوشیمو روشن میکردم
اخر سر تصمیم گرفتم بهش پیام بدم
نوشتم
_《سلام جونگکوک
میخوام بگم من دارم از کره میرم
و دیگه بر نمیگردم
امیدوارم کنار بچه و زنت خوشبخت بشی
لطفا اون برگه های طلاق که وکیلم میاره رو امضا کن!
بزار زودتر هم من هم تو راحت بشیم
خدافظ ....
.....دوستت دارم 》
پیامو نوشتم و براش ارسال کردم
و به راه خیره شدم
20 مین بعد----->
اسم پروازمو گفتن
موقع رفتن هعی به پشت سرم نگاه میکردم شاید کوک هم مثل فیلما میومد دنبالم و نمیزاشت برم ولی.......ولی نیومد
سوار هواپیما شدم
فلش بک به ساعت 4:00 صبح (ترکیه)---->
از هواپیما پیدا شدم و به ادمام گفتم ماشین برام بفرستن
یک جنسیس مشکی جلو پام وایستاد و مطمئن شوم که رانندمه سوار شدم و ادرس خونه اتاناز عنتر رو بهش دادم
دم در خونش پیاده شدم
یک خونه ویلایی متوسط که استخر و باغ داشت ولی کوچولو و نقلی
وارد باغ شدم چون منو میشناختن باز کردن بلخره ادمایه بابابزرگم منو که تا 15 سالگی اینجا بودم رو میشناسن فقط دونفر جلویه در بودن
رفتم و در زدم که یهوووووووو
ادامه دارد.............
لایک؟
کامنت؟
فالو؟
۶.۵k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.