رمان رویای من 🦇🦉
رمان رویای من 🦇🦉
فصل دوم
پارت ۷
ارسلان، چرا هستی تو همه زندگی منی
دیانا، تو همه عمر منی حالا ببرم بخوابم
ارسلان، باشه بردش تو اتاق گذاشتمش رو تخت برق و خاموش کردم کنارش دراز کشیدم به دقیقه نکشید که خوابش برد موهاشو از رو صورتش به پشت گوشش دادم داشتم نگاهش میکردم که مامان دیانا صدام کرد
ارسلان، بله
مریم،پسرم دیانا کجاست
ارسلان، خوابید
مریم،من باید برم دیگه
ارسلان، نه امشب بمونید فردا بریم خرید
مریم،باشه پسرم
ارسلان، رفتم تو اتاق کنار دیانا دراز کشیدم که خودشو تو بغلم جا کرد و با صدای نازی گفت
دیانا، ارسلان
ارسلان، قربونت برم بخواب تو خواب لبخندی زد داشتم فکر میکردم که کم کم خوابم برد
.... فردا صبح ....
فصل دوم
پارت ۷
ارسلان، چرا هستی تو همه زندگی منی
دیانا، تو همه عمر منی حالا ببرم بخوابم
ارسلان، باشه بردش تو اتاق گذاشتمش رو تخت برق و خاموش کردم کنارش دراز کشیدم به دقیقه نکشید که خوابش برد موهاشو از رو صورتش به پشت گوشش دادم داشتم نگاهش میکردم که مامان دیانا صدام کرد
ارسلان، بله
مریم،پسرم دیانا کجاست
ارسلان، خوابید
مریم،من باید برم دیگه
ارسلان، نه امشب بمونید فردا بریم خرید
مریم،باشه پسرم
ارسلان، رفتم تو اتاق کنار دیانا دراز کشیدم که خودشو تو بغلم جا کرد و با صدای نازی گفت
دیانا، ارسلان
ارسلان، قربونت برم بخواب تو خواب لبخندی زد داشتم فکر میکردم که کم کم خوابم برد
.... فردا صبح ....
۲.۱k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.