عاشقانه سفر
آتش شدم و شعله کشیده هم جانم
تا کی بزنم بوسه به درگاه خزانم؟
در آتش دوّار تنت سوخته بنگر
جانا چه به سر آمده ازعشقِ نهانم
در بارگه عشق بجز عشق اثر نیست
من آمده ام تا تن و این سینه درانم
هرشب به تماشای رخت بر لب جوئی
بر ماه نظر کرده و بر آب دوانم
پا در گِل تومانده و نای سخنم نیست
باید چه کنم ای همه ی تاب و توانم؟
لب بر لب معشوقه نهادن هُنری نیست
دل باید و دلبر که کشد بار گرانم
تا کی بزنم بوسه به درگاه خزانم؟
در آتش دوّار تنت سوخته بنگر
جانا چه به سر آمده ازعشقِ نهانم
در بارگه عشق بجز عشق اثر نیست
من آمده ام تا تن و این سینه درانم
هرشب به تماشای رخت بر لب جوئی
بر ماه نظر کرده و بر آب دوانم
پا در گِل تومانده و نای سخنم نیست
باید چه کنم ای همه ی تاب و توانم؟
لب بر لب معشوقه نهادن هُنری نیست
دل باید و دلبر که کشد بار گرانم
۹.۰k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲