تو را خبر ز دل بیقرار باید و نیست

تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

 اسیر گریهٔ بی‌اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست

چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست
چو صبحدم نفسم بی‌غبار باید و نیست

 مرا ز بادهٔ نوشین نمی‌گشاید دل
که می به گرمی آغوش یار باید و نیست

 درون آتش از آنم که آتشین گل من
مرا چو پارهٔ دل در کنار باید و نیست

 به سردمهری باد خزان نباید و هست
به فیض‌بخشی ابر بهار باید و نیست

 چگونه لاف محبت زنی که از غم عشق
تو را چو لاله دلی داغدار باید و نیست

 کجا به صحبت پاکان رسی که دیدهٔ تو
به سان شبنم گل اشکبار باید و نیست

 رهی به شام جدایی چه طاقتیست مرا
که روز وصل دلم را قرار باید و نیست
دیدگاه ها (۳۵)

از رنجی خسته‌ام که از آنِ من نیستبر خاکی نشسته‌ام که از آنِ ...

ارزش یک احساس به شدت آن نیست،به مدت آن است!👤 #فردریش_نیچه

#استوری #امیرعلی_قربانی

خاموشی ما جسور کرد هر بی‌سر و پا راآفتاب تا کوتاه نیایدسایه ...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

حمزه فلاح

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط