کیش و مات
کیش و مات
ستایش
داشتیم با بچه ها شوخی میکردیم که دکتر اومد داخل
دکتر : خب میبینم خوب با هم گرم گرفتین خدا بد نده اگه همین جور پیش برین فردا مرخص میشی. دختر خیلی قوی هستی
دیانا : دکتر خواهر منه دیگه چه انتظاری دارین
دکتر : بله شما درست میگین اقای کاشی خوب اینجا جا خشک کردی از اتاق میای بیرون به اسم 10 دقیقه اما الان 5 ساعته بیرون از اتاقتی برو بجه برو کارای ترخیصتو انجام بده مرخصی
دیانا و ارسلان : راست میگین
دکتر : بله
دکتر : خدا همتون رو شفا بده من دیگه باید برم
همین که دکتر رفت محراب سرشو خاروند و گفت : حاجی منظور دکتر از این که هممون رو شفا بده چی بود ما که سالمیم
همه شروع کردیم به خندیدن
دلم میخواست دزد رو پیدا کنم و ازش تشکر کنم چون اون باعث شد که همه با هم آشتی کنیم
دیانا : داره تلفنم زنگ میخوره الان میام
و با اشاره به من فهموند که متین هست
متین دوست پسر قبلی دیانا هست که وقتی ارسلان وارد زندگیش شد. شد رقیب سرسخت ارسلان ولی بعدش رفت خارج و الان 6 ماه نیست ولی با دیانا در ارتباط بود و ارسلان هر وقت اسم متین میومد اصبی میشد حقم داشت بلاخره رقیب عشقیشه
دیانا
از اتاق اومدم بیرون و تلفن رو جواب دادم
متین : سلام دیا
دیانا : سلام متی خوبی پارسال دوست امسال اشنا
متین : نه اشتباه گفتی پارسال دوست پسر امسال دوست
چه خبر ارسلان خوبه
دیانا : اره اونم خوبه
متین : نمیدونم خوشحال میشی یا ناراحت ولی من دارم فردا میام ایران
دیانا : وای چقدر خوب خودم فردا میام فرودگاه دنبالت
متین : حضرت اقا ناراحت نشن
دیانا : ارسلان، نه بابا ناراحت نمیشه خیالت راحت من دیگه باید برم فعلا
متین : فعلا
ارسلان
وقتی دیانا از اتاق رفت بیرون منم رفتم دنبالش چون قیافش در هم رفت بعد زنگ
رفتم بیرون دیدم داره با نتین حرف میزنه نمیتونم بگم اصبی نشدم چون رقیب عشقیم بود
چطور بود؟
ستایش
داشتیم با بچه ها شوخی میکردیم که دکتر اومد داخل
دکتر : خب میبینم خوب با هم گرم گرفتین خدا بد نده اگه همین جور پیش برین فردا مرخص میشی. دختر خیلی قوی هستی
دیانا : دکتر خواهر منه دیگه چه انتظاری دارین
دکتر : بله شما درست میگین اقای کاشی خوب اینجا جا خشک کردی از اتاق میای بیرون به اسم 10 دقیقه اما الان 5 ساعته بیرون از اتاقتی برو بجه برو کارای ترخیصتو انجام بده مرخصی
دیانا و ارسلان : راست میگین
دکتر : بله
دکتر : خدا همتون رو شفا بده من دیگه باید برم
همین که دکتر رفت محراب سرشو خاروند و گفت : حاجی منظور دکتر از این که هممون رو شفا بده چی بود ما که سالمیم
همه شروع کردیم به خندیدن
دلم میخواست دزد رو پیدا کنم و ازش تشکر کنم چون اون باعث شد که همه با هم آشتی کنیم
دیانا : داره تلفنم زنگ میخوره الان میام
و با اشاره به من فهموند که متین هست
متین دوست پسر قبلی دیانا هست که وقتی ارسلان وارد زندگیش شد. شد رقیب سرسخت ارسلان ولی بعدش رفت خارج و الان 6 ماه نیست ولی با دیانا در ارتباط بود و ارسلان هر وقت اسم متین میومد اصبی میشد حقم داشت بلاخره رقیب عشقیشه
دیانا
از اتاق اومدم بیرون و تلفن رو جواب دادم
متین : سلام دیا
دیانا : سلام متی خوبی پارسال دوست امسال اشنا
متین : نه اشتباه گفتی پارسال دوست پسر امسال دوست
چه خبر ارسلان خوبه
دیانا : اره اونم خوبه
متین : نمیدونم خوشحال میشی یا ناراحت ولی من دارم فردا میام ایران
دیانا : وای چقدر خوب خودم فردا میام فرودگاه دنبالت
متین : حضرت اقا ناراحت نشن
دیانا : ارسلان، نه بابا ناراحت نمیشه خیالت راحت من دیگه باید برم فعلا
متین : فعلا
ارسلان
وقتی دیانا از اتاق رفت بیرون منم رفتم دنبالش چون قیافش در هم رفت بعد زنگ
رفتم بیرون دیدم داره با نتین حرف میزنه نمیتونم بگم اصبی نشدم چون رقیب عشقیم بود
چطور بود؟
۴۲.۴k
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.