یک شبی از دیده ام غم می چکید
__یک شبی از دیده ام غم می چکید
پای شادی سوی دیگر می دوید !
پرده افتاد ونمایان زندگی
خواب از چشمان دنیا هم پرید!
ماه در پشت نگاهم تاب داشت
آفتابی درسیاهی خواب داشت!
شبنمی هم روی لب های هوس
قصد بوسه، بوسه های ناب داشت!
کودک شب پابرهنه جان سپرد
کرم شب تابی در این احوال مرد
پیچکی از شانه های زندگی
غصه هارا تا نگاه ماه برد!
ساق پای گل تماما خار بود
خنده برلب های زنبق عار بود !
هرکسی دردی درون سینه داشت
ابر آبستن ،دلش تیدار بود !
"تاشقایق هست"...دیگر جانداشت
عاشقی درقصه ها معنا نداشت!
دست بی رحم زمان گل را که چید
صورت امید رافردا نداشت!
ناگهان غلطید شب روزی جدید
آمد وغم بقچه اش را می درید
این سکانس زندگی پایان گرفت
چهره ی شادی دگر آمد پدید!
شوق آویزان به دل ها ونشست
روی گلبرگی که نقش عشق بست!
پس سیاهی محو شد غم هم گریخت
زندگی جاریست تا،امید هست#
✴️✴️✴️شبتون بخیرررودرپناه حق عزیزانم❤️
پای شادی سوی دیگر می دوید !
پرده افتاد ونمایان زندگی
خواب از چشمان دنیا هم پرید!
ماه در پشت نگاهم تاب داشت
آفتابی درسیاهی خواب داشت!
شبنمی هم روی لب های هوس
قصد بوسه، بوسه های ناب داشت!
کودک شب پابرهنه جان سپرد
کرم شب تابی در این احوال مرد
پیچکی از شانه های زندگی
غصه هارا تا نگاه ماه برد!
ساق پای گل تماما خار بود
خنده برلب های زنبق عار بود !
هرکسی دردی درون سینه داشت
ابر آبستن ،دلش تیدار بود !
"تاشقایق هست"...دیگر جانداشت
عاشقی درقصه ها معنا نداشت!
دست بی رحم زمان گل را که چید
صورت امید رافردا نداشت!
ناگهان غلطید شب روزی جدید
آمد وغم بقچه اش را می درید
این سکانس زندگی پایان گرفت
چهره ی شادی دگر آمد پدید!
شوق آویزان به دل ها ونشست
روی گلبرگی که نقش عشق بست!
پس سیاهی محو شد غم هم گریخت
زندگی جاریست تا،امید هست#
✴️✴️✴️شبتون بخیرررودرپناه حق عزیزانم❤️
۱۲.۱k
۰۷ بهمن ۱۴۰۰