Monarchy part : ۲۷
ناگهان دایره شکست و همه روی زمین افتادند. همه از خنده بلند شدیم صدایی بلند شد که باعث شد ما بلافاصله از خنده دست برداریم
$ معنی این کار را چیه؟
$ معنی این را چیه؟!
پرنسس آیلا فریاد زد
ما بلافاصله از خنده دست کشیدیم و همه چشمانمان به او بود. او با نارضایتی به ما نگاه کرد هیچکس یک کلمه حرف نزد. ترسیدیم چیزی بگوییم
$ من فقط کنجکاو بودم ببینم خدمتکار شخصی اعلیحضرت به کجا فرار کرده است بعد میآیم تا تعدادی از خدمتکارانش را پیدا کنم که در حال مهمانی هستند من پادشاه در مورد این چه فکری می کند؟
او در حالی که دستانش را روی هم گذاشته بود تهدید کرد
از خجالت سرمان را پایین انداختیم. همه ما احتمالا امیدوار بودیم که او به پادشاه هیچ نگه
انگار او ذهن ما را خوانده بود
$ خب من نمیگم که حالا همه شما به وظایف خود برگردید. من وانمود خواهم کرد که هرگز این را ندیده ام
همه ما تعظیم کردیم و انحراف کشیدیم سپس فرار کردیم از کنارش گذشتم و به سمت ورودی بالکن رفتم
$ اوه الی
به سمت او برگشتم
+ بله اعلیحضرت؟
با انگشتش به من اشاره کرد
$ چیزی به من بگو خودت رو به پادشاه نزدیک میدونی؟
+ بله من او را بهتر از هر خدمتکاری در اینجا می شناسم، فکر می کنم. متاسفم اعلیحضرت اما چرا این را از من میپرسید؟
$ من یک پیشنهاد برای شما دارم میخوام هر چیزی را که میخواهم در مورد پادشاه بدانم به من بگویید؟
+ متاسفم اما نه
آهسته می گویم
$ اجازه دهید دوباره این را بگویم شما هر چیزی را که بخواهم در مورد او بدانم به من خواهید گفت مگر اینکه بخواهید شاه بفهمد که امشب چه کردید او جوشید سرش را به جلو خم کرد و باعث شد من کمی سرم را به عقب خم کنم تردید کردم قبل از اینکه بتوانم چیزی بگویم او دوباره شروع کرد
$ خوب حالا ما به تفاهم رسیدیم
او به سمت سالن رقص رفت. قبل از اینکه به سالن رقص برگردم چند ثانیه در جای خود ایستادم قرار است چه کار کنم؟ اگر آنچه را که میخواهد بداند به او نگویم قطعاً در مورد من و خدمتکارانی که یواشکی میروند به پادشاه خواهد گفت بدون شک ما قطعا مجازات خواهیم شد. با این فکر قلبم تندتر میزند
قرار است چه کار کنم؟
هی با پایان شب جشن به پایان رسید مردم میرفتند بیشترشان مست بودند. حتی برخی باید تا کالسکه هایشان اسکورت می شدند. سعی میکنم به بعضی ها که روی پای خودشان دست و پا میزدند نخندم
در حالی که آخرین نفر از مردم در حال رفتن بودند، مارکو با جامی در دست تصادف کرد او در حالت مستی بازوی خود را روی شانه شاه می چرخاند
او فحش میدهد
¤ دوست من امشب تمام نشده است امشب کمی سرگرم خواهم شد
پادشاه چشمانش را به سمت دوستش می چرخاند
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
$ معنی این کار را چیه؟
$ معنی این را چیه؟!
پرنسس آیلا فریاد زد
ما بلافاصله از خنده دست کشیدیم و همه چشمانمان به او بود. او با نارضایتی به ما نگاه کرد هیچکس یک کلمه حرف نزد. ترسیدیم چیزی بگوییم
$ من فقط کنجکاو بودم ببینم خدمتکار شخصی اعلیحضرت به کجا فرار کرده است بعد میآیم تا تعدادی از خدمتکارانش را پیدا کنم که در حال مهمانی هستند من پادشاه در مورد این چه فکری می کند؟
او در حالی که دستانش را روی هم گذاشته بود تهدید کرد
از خجالت سرمان را پایین انداختیم. همه ما احتمالا امیدوار بودیم که او به پادشاه هیچ نگه
انگار او ذهن ما را خوانده بود
$ خب من نمیگم که حالا همه شما به وظایف خود برگردید. من وانمود خواهم کرد که هرگز این را ندیده ام
همه ما تعظیم کردیم و انحراف کشیدیم سپس فرار کردیم از کنارش گذشتم و به سمت ورودی بالکن رفتم
$ اوه الی
به سمت او برگشتم
+ بله اعلیحضرت؟
با انگشتش به من اشاره کرد
$ چیزی به من بگو خودت رو به پادشاه نزدیک میدونی؟
+ بله من او را بهتر از هر خدمتکاری در اینجا می شناسم، فکر می کنم. متاسفم اعلیحضرت اما چرا این را از من میپرسید؟
$ من یک پیشنهاد برای شما دارم میخوام هر چیزی را که میخواهم در مورد پادشاه بدانم به من بگویید؟
+ متاسفم اما نه
آهسته می گویم
$ اجازه دهید دوباره این را بگویم شما هر چیزی را که بخواهم در مورد او بدانم به من خواهید گفت مگر اینکه بخواهید شاه بفهمد که امشب چه کردید او جوشید سرش را به جلو خم کرد و باعث شد من کمی سرم را به عقب خم کنم تردید کردم قبل از اینکه بتوانم چیزی بگویم او دوباره شروع کرد
$ خوب حالا ما به تفاهم رسیدیم
او به سمت سالن رقص رفت. قبل از اینکه به سالن رقص برگردم چند ثانیه در جای خود ایستادم قرار است چه کار کنم؟ اگر آنچه را که میخواهد بداند به او نگویم قطعاً در مورد من و خدمتکارانی که یواشکی میروند به پادشاه خواهد گفت بدون شک ما قطعا مجازات خواهیم شد. با این فکر قلبم تندتر میزند
قرار است چه کار کنم؟
هی با پایان شب جشن به پایان رسید مردم میرفتند بیشترشان مست بودند. حتی برخی باید تا کالسکه هایشان اسکورت می شدند. سعی میکنم به بعضی ها که روی پای خودشان دست و پا میزدند نخندم
در حالی که آخرین نفر از مردم در حال رفتن بودند، مارکو با جامی در دست تصادف کرد او در حالت مستی بازوی خود را روی شانه شاه می چرخاند
او فحش میدهد
¤ دوست من امشب تمام نشده است امشب کمی سرگرم خواهم شد
پادشاه چشمانش را به سمت دوستش می چرخاند
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
- ۱۱.۹k
- ۱۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط