درد مشترک

#درد مشترک
یک هنر بزرگی هم هست که ندارم، و خیلی از شما هم ندارید احتمالا. هنر " به اندازه بودن" برای دیگران. من؟ خرفت. یا آنقدر کمم که فراموش میشوم، یا آنقدر زیاد که دلزده میکنم . یا آنقدر دور از دسترس که غریبه، با آنقدر نزدیک که دستمالی شده و سطحی و بی اهمیت و بی هویت و بیهوده و بی حرمت و بی جایگاه و بی اعتبار. استادم در زمینه تخریب خودم، پیش هرکسی.
باور کنید که هنر مهمی است این توانایی به اندازه بودن .... نه فقط در رابطه عاطفی. نه. اتفاقا قسمت مهمترش در روابط اجتماعی است، در رفاقتها، در مراودات کاری، در گپ های حرفه‌ای، در روابط مشترک با کسانی که نزدیکند اما صمیمی نیستند، هرکجا.
زیاد که باشی، کم کم بدل میشوی به تفاله خودت. وقتی بقیه را مطمئن میکنی که هستی، که بودنت تضمین شده است، آن وقت است که اهمیت بودنت کمرنگ و کمرنگ تر میشود. کم کم حتا شان و منزلت خودت را هم ازدست میدهی. نظرت دیگر چندان مهم نیست، حتا اگر در حوزه تخصصی تو بحث کنند. و ممکن است احترام هم نداشته باشی. و این قصه ادامه دارد تا وقتی که متوجه میشوی از یک جمع دوستانه، از یک قرار مشترک، از یک دورهمی صمیمانه ، از یک بحث مهم تویی که حذف شده ای و کسی حواسش نبوده بودن تو را تمدید کند ....
در روابط عاطفی؟ آخ. اینجا که دیگر این مهارت "به اندازه بودن" کلیدی است. من ندارم. من هیچوقت حرف مادربزرگم را یاد نگرفتم که میگفت عسل هم که باشی، زیاد که باشی دل را می زنی. هیچوقت عسل نبوده ام، اما همیشه دل را زده ام ....
دیدگاه ها (۶)

دراز می کشه روی تخت، با روپوش آبی و دل تنگ. پشت به دنیا، رو ...

رو سنگ قبرم بنویسین مرحوم زیاد هم آدم خوب یا بدی نبود، معمول...

تلنگر؛بعد از ازدواج یادمان باشد که برای سرگرمی خودمان،برای ن...

نخست ، هیچ نبود . بیابان بود ، و باران بود ، و سنگ . باران ،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط