رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۶۵
دیانا، ارسلان
ارسلان، نگاهم افتاد بهش نزدیک بود غش کنم
دیانا، همین جوری داشت نگام میکرد دستمو جلوش تکون دادم و گفتم
ارسلان، جانم
دیانا، چیشده
ارسلان، تو زیباییت غرق شدم
دیانا، تازه عقد که کردیم آرایشم کامل تر میشه به خاطر همین میان باهم
ارسلان، قربونت برم خواستم بوسش کنم گفت
دیانا، ارسلان رژم خراب میشه شب ایشاالله
ارسلان، اووو دیانا خانم مشتاق
دیانا، کوفت بی جنبه
ارسلان، با من مهربون باش
دیانا، هستم
ارسلان، بریم
دیانا، بریم
پارت ۶۵
دیانا، ارسلان
ارسلان، نگاهم افتاد بهش نزدیک بود غش کنم
دیانا، همین جوری داشت نگام میکرد دستمو جلوش تکون دادم و گفتم
ارسلان، جانم
دیانا، چیشده
ارسلان، تو زیباییت غرق شدم
دیانا، تازه عقد که کردیم آرایشم کامل تر میشه به خاطر همین میان باهم
ارسلان، قربونت برم خواستم بوسش کنم گفت
دیانا، ارسلان رژم خراب میشه شب ایشاالله
ارسلان، اووو دیانا خانم مشتاق
دیانا، کوفت بی جنبه
ارسلان، با من مهربون باش
دیانا، هستم
ارسلان، بریم
دیانا، بریم
۷.۲k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.