هرگز با چشمهای من خودت را تماشا نکردهای

..


هرگز با چشم‌های من خودت را تماشا نکرده‌ای
تا بدانی چقدر زیبایی...
هرگز با گوش‌های من خودت را نشنیده‌ای
تا بدانی چه آرامشی در صدایت ریخته!
هرگز با پاهای من، با شوق به سمتِ خودت قدم برنداشته‌ای و هرگز با دست‌های من دست‌ خودت را نگرفته‌ای! تو هرگز با قلبِ من خودت را دوست نداشته‌ای و نمیدانی چگونه میشود عاشقت شد و از این عشق مُرد!
تو نمیدانی...
تو هیچ چیز نمیدانی...
دیدگاه ها (۱۶)

من قلمی دارم که روزهای آشنایی را با من می نوشتجوهر را به کاغ...

ای آرزوی دیده بینا چگونه‌ایوی مونس دل (من) تنها چگونه‌ایاز ن...

شب بخیر به چشم‌هایی که دوست داری و نمی‌بینی، شب بخیر به لب‌ه...

می فهمی زندگی چقدر شبیه همان لحظه های آرامیست که روی یک خط ن...

رسم زندگی

دل تنگ که میشوم ، دل تنگ نگاهت که میشوم ، دل تنگ صدایت که م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط