دل سوخت مرا
دل سوخت مرا
از اندوه این چشم براهان
بر صبح نظر بسته ولی صبح نهان
از آن بجبین ستاره سرونشان
مانندهی صبح روشنی یافته ام
دیگر کجی از لوح دلم شد نابود
از من بپذیرید که با هم چه شما خوبان که نشستهاید اینسان تنها باشم همکار
اينک گل خرمی شکفته
این دهر در آرامش خود خفته
آنانکه نشان عهد خود بشکستند
آیا نه دگر باره بهم پیوستند
و روشنی شعف از تاریکی غم
آیا
با زحمت بسیار نیامد پیدا !
از اندوه این چشم براهان
بر صبح نظر بسته ولی صبح نهان
از آن بجبین ستاره سرونشان
مانندهی صبح روشنی یافته ام
دیگر کجی از لوح دلم شد نابود
از من بپذیرید که با هم چه شما خوبان که نشستهاید اینسان تنها باشم همکار
اينک گل خرمی شکفته
این دهر در آرامش خود خفته
آنانکه نشان عهد خود بشکستند
آیا نه دگر باره بهم پیوستند
و روشنی شعف از تاریکی غم
آیا
با زحمت بسیار نیامد پیدا !
۳.۵k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.