یک شبی هم کاش خدا یک پیامبری بفرستد بی کتاب و بی آیین . ف
یک شبی هم کاش خدا یک پیامبری بفرستد بیکتاب و بیآیین . فقط بیاید یادمان بدهد کسی را نزدیک خودمان نیاوریم اگر آدم ماندن نیستیم . یادمان بدهد از آدمها ایستگاه نسازیم ، هرچقدر هم که قطار پیر و خستهای باشیم و دل تنگمان کمی استراحت و آرامش بخواهد . یادمان بدهد دلربایی نکنیم اگر آدم دلدار بودن و دلبر داشتن نیستیم . یادمان بدهد جملات را ، کلمات را ، بوسه را ، آغوش را مقدس بدانیم . یادمان بدهد تمام دردهای دیروز و ترسهای امروز و نیازهای فردا را بهانه نکنیم برای ویران کردن دل نرم و نازک آدمهای بیگناه سادهدل . یادمان بدهد لمس آدمها ، بوسیدنشان ، وابسته کردنشان آیینی مقدس است ، نه بهانه ای برای کمی روشن کردن حفره های تاریک روح .
کاش ، یک شبی ، خدا دلش بگیرد از این همه آدم تنهامانده زخمی . پیامبری بفرستد ، پیامبر غمگین آرامی که قشنگ حرف بزند . پیامبری که حوصله داشته باشد حرفهایمان را بشنود ، دردهایمان را گریه کند ، بیقضاوت . بیبشارت بهشت ، که از وعده های دور خستهایم . کاش ، خدا دلش بگیرد، و پیامبری بیاید که از نو مومن کند ما را به آدم بودن ...
کاش ، یک شبی ، خدا دلش بگیرد از این همه آدم تنهامانده زخمی . پیامبری بفرستد ، پیامبر غمگین آرامی که قشنگ حرف بزند . پیامبری که حوصله داشته باشد حرفهایمان را بشنود ، دردهایمان را گریه کند ، بیقضاوت . بیبشارت بهشت ، که از وعده های دور خستهایم . کاش ، خدا دلش بگیرد، و پیامبری بیاید که از نو مومن کند ما را به آدم بودن ...
۱۷.۹k
۲۳ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.