و پآرت

ـבو پـآرتـے
آ؋ــتـآب گـرבون
پآرت : ۱

یه قرار بود
کایلی از کوک خواسته بود سر ساعت ۶ توی کافه همیشگی همو ببینن
کوک با عجله رفت گل فروشی و یه دسته گل افتاب گردون خرید و به سمت کافه حرکت کرد..

کایلی نشسته بود و کوک با چهره خندونش وارد شد

سلام خانم کوچولو
سلام
خوبی پرنسس؟
بد نیستم ، برای این گفتم بیای اینجا که راجب مسئله مهمی صحبت کنیم
راجب چی؟اتفاقی افتاده؟
دیشب پسر دوست بابام اومد خاستگاریم

اخ اخ فکر کردن با پول و پله میتونن تو رو از من بگیرن 😂😂
😂 قیافش چطوری بود وقتی نه شنید؟
پنجشنبه عقدمونه
چ..چی..؟

پسر دستاش سرد شد..بدنش شل شد..حرف دختر توی سرش تکرار شد..

چی گفتی؟

کایلی جوری که انگار حوصله نداره گفت
دارم ازدواج میکنم
پس هر چی بین مون بوده
تمومه !

فرصت نداد کوک حرف بزنه...فقط بلند شد..دسته گلی که کوک بهش داده بود رو جلوی کوک گذاشت
و رفت..برای همیشه

کوک توی همون حال..شوکه نشسته بود..
چشماش شروع به باریدن کردن..
چیکار کردی کایلی..

اون روز کوک نه سمت سیگارش رفت..نه افسردگی گرفت..
فقط به زندگی ادامه داد..

حالا مدیر بزرگترین شرکت تولیدی سئول هست...

جئون جونگ کوک

اسمش عظمتی داره که هر کسی رو به وجع میاره..

توی چهار راه بود...پشت چراغ قرمز...با BMW مشکیش...

هوی کایلی اون ماشینه
چ..چشم

زن ضربه ارومی به شیشه ماشین جئون زد...جئون شیشه ماشین رو پایین اورد..

ߊ‌ܥ‌‌ߊ‌ܩــܘ ܥ‌‌ߊ‌ܝ‌ܥ‌‌
دیدگاه ها (۱۱)

ـבو پـآرتـےآ؋ــتـآب گـرבونپآرت : ۲چشماش درست میدید؟این همون ...

بکاتونو بدین ویژه کنمفقط با فول بدون فول ویژه نمیکنمایگ؟فدای...

Part ¹²⁶ا.ت ویو:بعد از ¹⁷ ساعت پرواز طولانی بلاخره به آلمان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط