فیک جونگکوک:تاته مائه
فیکجونگکوک:تاتهمائه
part⁶⁸
+:" هَمچین بهم میگه پیرمرد انگار خودش ۲۰ سالشه "
_:" حداقل بهتر از تو میتونم از پس کارام بربیام "
+:"تو ،تو کارات ریدی پسرت میاد برات زمینو شخ میزنه "
_:" برای زمین کمرم قد نمیده که بخوام خودم کاراش بکنم برا همین پسرم این کارو میکنه ، حداقل مثل تو نیستم که حیونامو بدم دست یه غریبه ، خودم به کارشو میرسم "
+:" حیونا کثیف کاری داشتند برا همین دادمشون به یکی تا ازشون مراقبت کنه "
_:" همین دیگه ، من یا کارمو خودم میکنم یا میدم بچه هام برا یکمیشو انجام بدن ، نه مثل تو که به یه غریبه تکیه میکنه "
+:" زر نزن تو، منم بچه دارم بهم کمک میکنن ولی برای اینکه خسته نشن میدم دست یکی تا برام انجام بده "
یه صندلی ماشین تکیه داد و با دستش چشماشو مالش داد
کمیجلو رفت تا جروبحث بینشون ازبین ببره
" سلام "a.t
+:" سلام دخترم ، صدای این بود که بیدارت که نه! "
_:" جروبحث های الکی این یارو بود که برید وسط خوابت مگه نه "
" نه اصلا خودم بیدار شدم ، راستی الان کجایم؟ "a.t
+:" الان چانگچئونگنام_دو ایم ، گیونگی_دو رو که رد کنیم میرسیم به سئول "
_:" دو سه ساعت دیگه میرسیم به گیونگی_دو ، و از گیونگی_دو تا سئول هم حدود چهار ساعتی راه هست بعدشم میرسیم به شوهر شما بانو "
"خیلی ازتون ممنونم ، نمیدونم چجوری این لطفتون جبران کنم "a.t
_:" میتونی بهمون سئول نشون بدی "
" هر کاری که بگید انجام میدم "a.t
_:" نیازی نیست دخترم فقط سئول بهمون نشون بدی بسه "
+:" راستی چرا شوهرت پیشت نیست؟ چحوری امدی بودی جئولانام_دو؟ "
" خب خیلی قضیه طولانیه ، خسته نمیشید؟ "a.t
_:" اگه خودتت برای تعریف کردنش خسته نمیشی بگو ما گوش شنوا داریم "
+:" حتما "
کل قضیه مو به مو از اولش تا این لحظه براشون تعریف کرد
از طرز آشنایش با جئون از دزد وارد خونه شدنش ، کتک کاریش از مرد ، خونه جئون موندن ، اعتراف کردن عشقشون بهم ، پارتنر هم شدن ، اذیت شدنش توسط عشقش ، ازواج کردنشو و جدای ایشون و ....
کل قضیه براشون تعریف و بعد از تمام شدن صحبت های دختر با چهره دَرهم ریخته دوتا پیرمرد روبهرو شد
" چیشده چرا اینجورین؟ "a.t
_:" خیلی قضیه و داستان داشتی ، زندگی اکشنی داری "
+:"خیلی هم زجر کشیدی "
نگاهشو به پیرمرد داد
+:" معلومه خیلی اذیت شدی ، دختر خیلی خوبی هستی یه زندگی آروم و بی دردسر حقته "
" خیلی دلم میخواد ولی نمیتونم اون زندگی داشته باشم "a.t
_:" گفتی شوهرت مافیاس مگه نه؟ "
" اره ، رئیس مافیاس "a.t
_:" شوهرت اون یاور که نفهمیدم اسمش چیه ، بهت تجاوز کرد میکشه "
+:" شوهرت روت خیلی غیرت داره و بلای خیلی بدتر از کشتن سر اون یارو میاره "
part⁶⁸
+:" هَمچین بهم میگه پیرمرد انگار خودش ۲۰ سالشه "
_:" حداقل بهتر از تو میتونم از پس کارام بربیام "
+:"تو ،تو کارات ریدی پسرت میاد برات زمینو شخ میزنه "
_:" برای زمین کمرم قد نمیده که بخوام خودم کاراش بکنم برا همین پسرم این کارو میکنه ، حداقل مثل تو نیستم که حیونامو بدم دست یه غریبه ، خودم به کارشو میرسم "
+:" حیونا کثیف کاری داشتند برا همین دادمشون به یکی تا ازشون مراقبت کنه "
_:" همین دیگه ، من یا کارمو خودم میکنم یا میدم بچه هام برا یکمیشو انجام بدن ، نه مثل تو که به یه غریبه تکیه میکنه "
+:" زر نزن تو، منم بچه دارم بهم کمک میکنن ولی برای اینکه خسته نشن میدم دست یکی تا برام انجام بده "
یه صندلی ماشین تکیه داد و با دستش چشماشو مالش داد
کمیجلو رفت تا جروبحث بینشون ازبین ببره
" سلام "a.t
+:" سلام دخترم ، صدای این بود که بیدارت که نه! "
_:" جروبحث های الکی این یارو بود که برید وسط خوابت مگه نه "
" نه اصلا خودم بیدار شدم ، راستی الان کجایم؟ "a.t
+:" الان چانگچئونگنام_دو ایم ، گیونگی_دو رو که رد کنیم میرسیم به سئول "
_:" دو سه ساعت دیگه میرسیم به گیونگی_دو ، و از گیونگی_دو تا سئول هم حدود چهار ساعتی راه هست بعدشم میرسیم به شوهر شما بانو "
"خیلی ازتون ممنونم ، نمیدونم چجوری این لطفتون جبران کنم "a.t
_:" میتونی بهمون سئول نشون بدی "
" هر کاری که بگید انجام میدم "a.t
_:" نیازی نیست دخترم فقط سئول بهمون نشون بدی بسه "
+:" راستی چرا شوهرت پیشت نیست؟ چحوری امدی بودی جئولانام_دو؟ "
" خب خیلی قضیه طولانیه ، خسته نمیشید؟ "a.t
_:" اگه خودتت برای تعریف کردنش خسته نمیشی بگو ما گوش شنوا داریم "
+:" حتما "
کل قضیه مو به مو از اولش تا این لحظه براشون تعریف کرد
از طرز آشنایش با جئون از دزد وارد خونه شدنش ، کتک کاریش از مرد ، خونه جئون موندن ، اعتراف کردن عشقشون بهم ، پارتنر هم شدن ، اذیت شدنش توسط عشقش ، ازواج کردنشو و جدای ایشون و ....
کل قضیه براشون تعریف و بعد از تمام شدن صحبت های دختر با چهره دَرهم ریخته دوتا پیرمرد روبهرو شد
" چیشده چرا اینجورین؟ "a.t
_:" خیلی قضیه و داستان داشتی ، زندگی اکشنی داری "
+:"خیلی هم زجر کشیدی "
نگاهشو به پیرمرد داد
+:" معلومه خیلی اذیت شدی ، دختر خیلی خوبی هستی یه زندگی آروم و بی دردسر حقته "
" خیلی دلم میخواد ولی نمیتونم اون زندگی داشته باشم "a.t
_:" گفتی شوهرت مافیاس مگه نه؟ "
" اره ، رئیس مافیاس "a.t
_:" شوهرت اون یاور که نفهمیدم اسمش چیه ، بهت تجاوز کرد میکشه "
+:" شوهرت روت خیلی غیرت داره و بلای خیلی بدتر از کشتن سر اون یارو میاره "
۱۰.۸k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.