Monarchy part : 22
بعد از چنگ زدن و تا کردن بقیه لباس ها به سمت بالا اتاق مهمان می روم با ورود به بالا میبینم که بالا با جناب عالی فرق دارد این بالا روشن بود اما نه بیش از حد روشن در امتداد دیوارها پرتره هایی از حاکمان گذشته ایتالیا دیده میشد
ناگهان صدای خنده در سالن بلند شد یکی از دختران خدمتکار را در گوشه و کنار میبینم موهایش ژولیده بود موهای نازکی صورتش را قاب کرده بود لباس هایش ژولیده بود و شانه هایش برهنه بود با پوزخند به من نگاه کرد و بعد به راهش ادامه داد
به در اتاق مارکو می رسم و به آرامی در میزنم.
¤ بیا داخل
ماركو صدا می زند وارد اتاقش میشوم تا روی تختش نشسته بود و نیم تنه بالا بدون پوشش بود و نیمه ی پایینش را پتوها پوشانده باشد. من برای پتو بسیار سپاسگزارم اتاق بهم ریخته بود همه جا لباس پاشیده بود و اتاق گرم بود من فوراً فهمیدم که خدمتکار و او در این اتاق چه می کنند
من ناآرام میشوم تمام حضور او باعث ناراحتی من می شود
¤ چه کاری میتوانم برای تو انجام دهم؟
در حالی که به من لبخند می زند میگوید خیلی سعی میکنم انزجارم را روی صورتم نشان ندهم
+ مرا ببخش فضلت اما آیا این پیراهن مال توست؟ پیراهن را از سبد بیرون می آورم
¤ بله اینطور است متشکرم
او از رختخواب بلند می شود و من بلافاصله نگاهم را به سمتم میگیرم نمیخواهم ظاهر عریان او را ببینم صادقانه نمیدانستم که او خالی است یا نه اما نمیخواستم از این فرصت استفاده کنم پیراهن را از دستم بیرون می آورد و می پوشد
من تعظیم کوتاهی میکنم و سریع دستم را به دستگیره در می برم
¤ الی از کجا فهمیدی که این پیراهن مال من است؟ ممکن است مال یک خدمتکار یا پادشاه باشد
+ مد برای خدمتکاران خیلی خوب است و پادشاه پیراهن های تونیک با روفله را دوست ندارد
سر تکان میدهد و لبخند میزند
¤ آیا شما لباس پادشاه را پوشیدید؟ سا اینطور میدانید که او چه چیزی را دوست دارد؟
سرم را تکان میدهم و میگویم
+ نه این کار ارباب کمد لباس است من خدمتکار اتاق پادشاه هستم تمام روز با پادشاه هستم. فکر میکنم او را بهتر از سایر خدمتکاران اینجا میشناسم
دوباره سر تکان میدهد و مرا مرخص میکند دوباره هول میکنم و از اتاق بیرون میروم چه گفتگوی عجیبی
حالا بعد از ظهر است وقت سرو شام است. آنگولا و خدمتکاران آشپزخانه مثل همیشه دیوانه وار در اطراف آشپزخانه هجوم می آوردند
پس از اتمام کار سرورها از جمله من غذا را در سینی گذاشتند و از پله ها به سمت سالن بزرگ بالا رفتند
های گایز اینم از پارت هدیه 🎁 لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
ناگهان صدای خنده در سالن بلند شد یکی از دختران خدمتکار را در گوشه و کنار میبینم موهایش ژولیده بود موهای نازکی صورتش را قاب کرده بود لباس هایش ژولیده بود و شانه هایش برهنه بود با پوزخند به من نگاه کرد و بعد به راهش ادامه داد
به در اتاق مارکو می رسم و به آرامی در میزنم.
¤ بیا داخل
ماركو صدا می زند وارد اتاقش میشوم تا روی تختش نشسته بود و نیم تنه بالا بدون پوشش بود و نیمه ی پایینش را پتوها پوشانده باشد. من برای پتو بسیار سپاسگزارم اتاق بهم ریخته بود همه جا لباس پاشیده بود و اتاق گرم بود من فوراً فهمیدم که خدمتکار و او در این اتاق چه می کنند
من ناآرام میشوم تمام حضور او باعث ناراحتی من می شود
¤ چه کاری میتوانم برای تو انجام دهم؟
در حالی که به من لبخند می زند میگوید خیلی سعی میکنم انزجارم را روی صورتم نشان ندهم
+ مرا ببخش فضلت اما آیا این پیراهن مال توست؟ پیراهن را از سبد بیرون می آورم
¤ بله اینطور است متشکرم
او از رختخواب بلند می شود و من بلافاصله نگاهم را به سمتم میگیرم نمیخواهم ظاهر عریان او را ببینم صادقانه نمیدانستم که او خالی است یا نه اما نمیخواستم از این فرصت استفاده کنم پیراهن را از دستم بیرون می آورد و می پوشد
من تعظیم کوتاهی میکنم و سریع دستم را به دستگیره در می برم
¤ الی از کجا فهمیدی که این پیراهن مال من است؟ ممکن است مال یک خدمتکار یا پادشاه باشد
+ مد برای خدمتکاران خیلی خوب است و پادشاه پیراهن های تونیک با روفله را دوست ندارد
سر تکان میدهد و لبخند میزند
¤ آیا شما لباس پادشاه را پوشیدید؟ سا اینطور میدانید که او چه چیزی را دوست دارد؟
سرم را تکان میدهم و میگویم
+ نه این کار ارباب کمد لباس است من خدمتکار اتاق پادشاه هستم تمام روز با پادشاه هستم. فکر میکنم او را بهتر از سایر خدمتکاران اینجا میشناسم
دوباره سر تکان میدهد و مرا مرخص میکند دوباره هول میکنم و از اتاق بیرون میروم چه گفتگوی عجیبی
حالا بعد از ظهر است وقت سرو شام است. آنگولا و خدمتکاران آشپزخانه مثل همیشه دیوانه وار در اطراف آشپزخانه هجوم می آوردند
پس از اتمام کار سرورها از جمله من غذا را در سینی گذاشتند و از پله ها به سمت سالن بزرگ بالا رفتند
های گایز اینم از پارت هدیه 🎁 لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
- ۱۲.۶k
- ۱۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط