My mafia lover p5

*ویو لونا*
از اتاق اومدم بیرون اون چرا اینقدر عوضی بازی در میاره ؟ مرتیکه خر *بچه هه این الفاظی که به کار میره برای بهتر شدن داستان هست پس فکر نکنین که من از عمد این رو نوشتم *
رفتم طبقه پایین خیلی گرسنه بودم پس تصمیم گرفتم برم طبقه پایین وقتی که رفتم پایین وارد آشپزخونه شدم آجوما اونجا بود رفتم کنارش و گفتم
لونا : آجوما چیزی نیست من بخورم ؟ خیلی گرسنه م
آجوما:دخترم الان غذا رو باید آماده کنم توی اون کشو نگاه کن شاید خوراکی باشه
لونا: باشه مرسی
در کشو رو باز کردم کلی خوراکی داشت منم یدونه چیپس برداشتم و نشستم روی کاناپه و شروع کردم به خوردن چیپس کنترل TV توی دستم بود و همینطور کانال هارو بالا و پایین میکردم خلاصه یه فیلمی که نمیدونستم چی به چیه پیدا کردم و نگاه میکردم نفهمیدم چیشد و بعد چشمام کم کم گرم خواب شد
*ویو تهیونگ *
کارام با هزار بدبختی تموم شد این دختر جدیده رفته بود رو مخم باید یه کاری براش در نظر بگیرم ولی نمیدونم چی هوف آجوما رو صدا زدم اومد بالا و بهش گفتم برام قهوه درست کنه میخواستم بیرون از اتاقم قهوه بخورم پس رفتم پایین و لونا رو روی کاناپه دیدم که به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده نزدیکش شدم،اون از نزدیک زیبا تر دیده می‌شد . روی دو زانو نشستم و صورتم رو مماس صورتش قرار دادم نفش های آروم و گرمش روی صورتم مثل پر بود اصلا دست خودم نبود ولی نزدیک تر شدم و پیشونی ش رو بوسیدم
*ویو راوی*
تهیونگ وقتی پیشونی اون دختر رو بوسید سریع به خودش اومد نمی‌دونست چه اتفاقی افتاده و اصلا تو حال خودش نبود چرا باید این دختر رو وقتی میدید قلبش تند بزنه؟ چرا وقتی که اونم مثل بقیه دختراست هم قلبش و هم مغزش اجازه ی آسیب رسوندن بهش رو نمیدن ؟ پس سریع سر اون دختر کوچولو داد زد
تهیونگ: لونا * عربده*
لونا ترسیده و شوکه از خواب پریدم و سر جاش سیخ شد و وقتی با کیم چشم تو چشم شد ترسش بیشتر شد مغزش یاری نمی‌ داد که تکون بخوره
لونا: ار...ارباب *ترسیده*
تهیونگ : تو چرا خوابیدی چرا کارتو انجام نمیدی ؟؟؟؟ *با صدای بلند گفت*
لونا: ار...ارباب بب...ببخشید من ... من خس...خسته بودم ... عذر میخوام با من کاری نکنید *بغض*
تهیونگ با بغض دختر به کل عصبانیت و حتی دلیل عصبانی بودنش رو فراموش میکنه نزدیکش میشه اون دختر داشت میلرزید
تهیونگ: بلند شو*آروم*
تهیونگ وقتی دید دختر بلند نمیشه کمکش کرد تا بلند بشه از کاری که کرده بود پشیمون نبود حقش بود ولی یه حسی به اسم (عذاب وجدان ) توی بدنش افتاده بود و خودشم نمی‌دونست چرا اون دختر رو بلند کرد و بردش پیش آجوما و بهش نگاه کرد و گفت
تهیونگ: ایندفعه رو میبخشم ولی دفعه ی بعدی در کار نیست *عصبی*
دیدگاه ها (۰)

My mafia lover p7

My mafia lover p6 اون دختر با اینکه ترسیده بود سرش رو تند تن...

سلاممممم بچه ها بلاخره برگشتممم

و....ویو جونگکوک رسیدیم عمارت بدون اینکه توجه بهش کنم رفتم ب...

گل وحشی منپارت ۶ ویو اتخیلی واقعا درد داشتم که تهیونگ از اتا...

پارت²ویوا.تدر باز شد و یه زن میانسال داخل اومد اجوما.سلام دخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط