مرا که در میدان شهر شمع آجین کردند و کشتند ، تو دلبرم بود
مرا که در میدان شهر شمع آجین کردند و کشتند ، تو دلبرم بودی . ایستاده بودی و نگاه می کردی .
تو را که در جلجتا بر صلیب کشیدند ، من دلبرت بودم . ایستاده بودم و نگاه می کردم .
مرا که قزلباش ها می بستند به چهار اسب رم کرده وحشی تا دریده شوم و چارپاره تنم روی خاک بیفتد ، تو دلبرم بودی ، ایستاده بودی و نگاه می کردی .
تو را که در عصر تیره و مه گرفته پاریس می بردند به سمت گیوتین ، من دلبرت بودم . ایستاده بودم و نگاه می کردم .
مرا که سر می بریدند در ظهر داغ کربلا ، تو دلبرم بودی . ایستاده بودی و نگاه می کردی .
تو را که سوزاندند در شعله های آتش داغ نیشابور، من دلبرت بودم . ایستاده بودم و نگاه می کردم .
مرا که عراقی ها با رقص و آواز در بشکه های قیر داغ وسط سوسنگرد سوزاندند ، تو دلبرم بودی . ایستاده بودی و نگاه می کردی .
تو را که با شال سبزت کشتند در امیرآباد شلوغ تهران هشتاد و هشت ، من دلبرت بودم . ایستاده بودم و نگاه می کردم .
ما ، دو مطرود هر دو دنیا ، تمام تاریخ را کنار هم بودیم . تمام دردها را . تمام زجرها را . همیشه . تن به تن . چشم به چشم . همیشه ایستادیم و نگاه کردیم و شهامت نکردیم به سادگی زمزمه کنیم دوستت دارم .
و دنیا تمام شد ، منقرض شدیم . پوسیدیم در قبرهای تنگ . ذره های تنمان در خاک دویدند ، به هم رسیدند ، هم آغوش شدند .
و عشق ، عصاره دردهای ما بود که چکید بر تن آدم و حوا .....
تو را که در جلجتا بر صلیب کشیدند ، من دلبرت بودم . ایستاده بودم و نگاه می کردم .
مرا که قزلباش ها می بستند به چهار اسب رم کرده وحشی تا دریده شوم و چارپاره تنم روی خاک بیفتد ، تو دلبرم بودی ، ایستاده بودی و نگاه می کردی .
تو را که در عصر تیره و مه گرفته پاریس می بردند به سمت گیوتین ، من دلبرت بودم . ایستاده بودم و نگاه می کردم .
مرا که سر می بریدند در ظهر داغ کربلا ، تو دلبرم بودی . ایستاده بودی و نگاه می کردی .
تو را که سوزاندند در شعله های آتش داغ نیشابور، من دلبرت بودم . ایستاده بودم و نگاه می کردم .
مرا که عراقی ها با رقص و آواز در بشکه های قیر داغ وسط سوسنگرد سوزاندند ، تو دلبرم بودی . ایستاده بودی و نگاه می کردی .
تو را که با شال سبزت کشتند در امیرآباد شلوغ تهران هشتاد و هشت ، من دلبرت بودم . ایستاده بودم و نگاه می کردم .
ما ، دو مطرود هر دو دنیا ، تمام تاریخ را کنار هم بودیم . تمام دردها را . تمام زجرها را . همیشه . تن به تن . چشم به چشم . همیشه ایستادیم و نگاه کردیم و شهامت نکردیم به سادگی زمزمه کنیم دوستت دارم .
و دنیا تمام شد ، منقرض شدیم . پوسیدیم در قبرهای تنگ . ذره های تنمان در خاک دویدند ، به هم رسیدند ، هم آغوش شدند .
و عشق ، عصاره دردهای ما بود که چکید بر تن آدم و حوا .....
۱۴.۶k
۰۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.