half brother part : 50
واقعا اون چیزی رو که میخواستم در حال وقوع بود و اعصابم کمی آشفته به نظر میرسید
به خودم لرزیدم و جونگکوک با دستهاش هر دو شانه ی من رو نگه داشت
جونگکوک: تو داری میلرزی فکر کنم این ایده ی خوبی نباشه که انجامش بدیم
گرتا : من نمیتونم کاری برای لرزشم کنم چون به شدت هیجان زده ام ولی این مطمئنا جواب میده
در حالیکه هنوز روی اون نشسته بودم خم شدم و دو طرف صورت اون رو با دستهام گرفتم....به چشمهاش نگاه کردم میتونستم دودلی و تردید رو توی اونها ببینم جلو تر رفتم و اونو عمیق بوسیدم
گرتا : من اینو میخوام
اون برای چند لحظه با نگاه سیاهش چشم های منو کاوید بعد منو از روی خودش بلند کرد و کنار من رو زانوهاش نشست انگشتهاش رو روی گردنم لغزوند و تمام انگشتهاش رو به دور گردنم پیچوند انگار که میخواست خفه ام کنه اما اینطور نبود اون فقط گردنم رو گرفت و با شستش مالش داد. فقط با همین کارش به شدت احساس خیسی کردم...جوری من رو نوازش میکرد. که انگار هیچ چیزی توی دنیا مثل من برای اون قیمتی و با ارزش نبود
جونگکوک : من گردنت رو خیلی دوست دارم این اولین چیزیه که میخواستم ببوسم. خیلی کشیده و ظریفه
چشمهام رو بستم و سرم رو عقب بردم
اون هنوز منو نبوسید بود فقط به آرومی گردن و نقطه ی حساس زیر گوشم رو نوازش می داد
دستهاش به نرمی پایین تر رفتن و سوتینم رو بالا داد . وقتی که چشم هاش به سینه هام افتاد برق زدند بطور خیلی زیبایی به من خیره شد بود
من خیلی احمقانه فوری گفتم : اونا خیلی کوچیکن
سرش رو عقب کشیدم موهای پریشونش دوباره به صورتش ریختند. از نقشهای روی سینه ش شگفت زده شدم. اون روی نوک سینه چپش رینگ کوچکی وصل کرده بود من بارها اونو خیلی کوتاه دیده بودم ولی هیچ وقت لمسش نکرده بودم
دستم رو از روی تتوی بازوی راستش که نوشته بود بم لغذوندم تا روی بازوی چپش که طرح به آستین بود. بعد از اون شبدرهای سبزرنگ خوش طرح دو طرف انتهای شکمش رو لمس کردم
من انگشتها مو به پایین شکمش لغزوندم که جونگکوک بدن و شکمش رو منقبض کرد و من تونستم آلت*ش رو زیر دستام حس کنم از پشت شلوار
خندیدم و گفتم : نقطه حساسته؟
جونگکوک هم خندید و گفت : درسته اون جا نقطه حساس منه
های گایز اینم از پارت هدیه بخونید عشق کنید و حمایت يادتون نره
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.