وقتی اولین شب کریسمس رو تبدیل به...
یونگی ویو
قلبم رو هزار میتپید...من به چهره ا.ت خیره بودم اون به جعبه دستم با چشمای لرزون بهم نگاه کرد دیگه نمیتونستم منتظر جواب بمونم اگه میگفت فقط بازی بوده چی اگه میگفت آماده نیست چی اکه میگفت...
ا.ت: بله
راوی
و سکوتی شد به همه سوالات تو وهن یونگی و استرس یکباره ات که چرا یونگی ری اکشن نداره چرا نخندید چرا تکون نمیخوره یک دقیقه کامل به هم نگاه میکردن انگار حرف همو تو چشما میخوندن
یونگی با دستای لرزون حلقه رو انگشت ا.ت کردو بلند شد
یونگی: پ..پشیمونت...نمیکنم
ا.ت: ی..یونگی
و رفتن توی بغل هم و شروع کردن خندیدن
ا.ت: ولی یادم نمیره اینجوری آوردیم اینجا با لباس خرگوشی ازم خواستگاری کردی
یونگی: خودت تو دفترچه خاطراتت نوشته بودی لم میخواد عشقو تو کریسمس تست کنم منم گفتم چه جایی بهتر از پاریس
ا.ت: اه تو اونو خوندی، پاریس؟
یونگی از ا.ت جدا شو و لبشو بوسید و لبخندی زد گفت
یونگی: اره پاریس
اونشبو تا صبح جشن گرفتن و فیلم دیدن و گشتن و تا ۴ روز دیگه اونجا رو گذروندن و برگشتن کره
قلبم رو هزار میتپید...من به چهره ا.ت خیره بودم اون به جعبه دستم با چشمای لرزون بهم نگاه کرد دیگه نمیتونستم منتظر جواب بمونم اگه میگفت فقط بازی بوده چی اگه میگفت آماده نیست چی اکه میگفت...
ا.ت: بله
راوی
و سکوتی شد به همه سوالات تو وهن یونگی و استرس یکباره ات که چرا یونگی ری اکشن نداره چرا نخندید چرا تکون نمیخوره یک دقیقه کامل به هم نگاه میکردن انگار حرف همو تو چشما میخوندن
یونگی با دستای لرزون حلقه رو انگشت ا.ت کردو بلند شد
یونگی: پ..پشیمونت...نمیکنم
ا.ت: ی..یونگی
و رفتن توی بغل هم و شروع کردن خندیدن
ا.ت: ولی یادم نمیره اینجوری آوردیم اینجا با لباس خرگوشی ازم خواستگاری کردی
یونگی: خودت تو دفترچه خاطراتت نوشته بودی لم میخواد عشقو تو کریسمس تست کنم منم گفتم چه جایی بهتر از پاریس
ا.ت: اه تو اونو خوندی، پاریس؟
یونگی از ا.ت جدا شو و لبشو بوسید و لبخندی زد گفت
یونگی: اره پاریس
اونشبو تا صبح جشن گرفتن و فیلم دیدن و گشتن و تا ۴ روز دیگه اونجا رو گذروندن و برگشتن کره
۹۱۱
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.