میخواستم اشک بریزم اما باران نمیبارید ؛ میخواستم فریاد کِ
میخواستم اشک بریزم اما باران نمیبارید ؛ میخواستم فریاد کِشَم اما در اقیانوس غرق نبودم ؛ میخواستم سیگارم را روشن کنم اما در جاده مِه نبود...
انگار تمام دنیا مرا محتمل بر تحمل این درد میکرد ؛ آنقدر قوی بودم که دووم اوردم و آنقدر ضعیف بودم که جرعت اتمامش را نداشتم . میگفتند این ها کارما است ، هنگامی کا از پاک بودنم اطلاع یافتند ، گفتند کارمای زندگی قبلیات است ، سوالی دارم ، حال که من در این زندگی رنج میکشم و انسان خوبی هستم ؛ در زندگی بعدیام چرا باید درد بِکِشَم ؟! کارما ، تنها یقیهی مارا گرفته و عقده هایش را مشت میکندو بر صورتمان میکوبد...
از قوی بودن خسته شدهام ؛ میخواهم ضعیف باشم اما ، نمیشود... بعدش چه میشود اگر دست بردارم ؟ اگر بایستم ، بعدش چه میشود ؟ اعتراف میکنم من ترسویی بیش نیستم... ؛ حقیقتش ، حالم بهم میخورد ، از تمام مشکلات زندگی ،.
انگار تمام دنیا مرا محتمل بر تحمل این درد میکرد ؛ آنقدر قوی بودم که دووم اوردم و آنقدر ضعیف بودم که جرعت اتمامش را نداشتم . میگفتند این ها کارما است ، هنگامی کا از پاک بودنم اطلاع یافتند ، گفتند کارمای زندگی قبلیات است ، سوالی دارم ، حال که من در این زندگی رنج میکشم و انسان خوبی هستم ؛ در زندگی بعدیام چرا باید درد بِکِشَم ؟! کارما ، تنها یقیهی مارا گرفته و عقده هایش را مشت میکندو بر صورتمان میکوبد...
از قوی بودن خسته شدهام ؛ میخواهم ضعیف باشم اما ، نمیشود... بعدش چه میشود اگر دست بردارم ؟ اگر بایستم ، بعدش چه میشود ؟ اعتراف میکنم من ترسویی بیش نیستم... ؛ حقیقتش ، حالم بهم میخورد ، از تمام مشکلات زندگی ،.
۶۰۵
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.