p

p18
ات غرق ستاره ها شده بود و از اب جویی که تو دستش بود میخورد که کوک پتویی رو شونه های ات انداخت
+ممنون
کوک کنار ات نشست و لحضه ای غرق ات شد
از زبان کوک
ات الان برام ی چیز فراتر از مهم بودنه نمیتونم دیگه مقاومت کنم و بگم که دوسش ندارم من عاشقش شدم ولی این حس ترسی که داخل وجودمه نمزاره به ات بگم که چقد دوسش دارم از اینکه با ات انقدر راحتم باعث خوشحالیمه حداقل میتونم راحت تو چشماش نگاه کنم
+کوک
_هیم؟
+ی فکتی بهت بگم
_بگو
+وقتی 13 سالم بود داشتم خودمو از پل سئول مینداختم پایین که جکسون جلومو گرفت و چند روز بعد اون روز من ی کیسه پر از مواد خریده بودم میخواستم اوردوز کنم تورو تو خیابون دیدم که داشتی با ی زن عکس میگرفتی اون لحضه با خودم گفتم خوبه حداقل قبل مردنم ایدل مورد علاقمو دیدم و داشتم از کنارت رد میشدم که خوردی بهم و کیسه از دستم افتاد و ی موطورم از روش رد شد ی عالمه معذرت خواهی کردی میخواستی هزینشون رو بهم بدی ولی گفتم چیز مهمی نبود و فقط از اونجا دور شدم و بعد اون هر بار که خواستم خودکشی کنم یاد چشمات می افتادم که با اینکه از چیزی خبر نداشتن ولی انگار ازم درخواست نمردن میکردن برا همینه الان زنده
_وقتی تو سر پروژه دیدمت با خودم گفتم این دختر چرا انقد اشناست نگو اون تو بودی راستش بعد رفتنت نگاهی به کیسه انداختم ولی متوجه نشدم چین پس مواد بودن
+باورت میشه دختر بچه ای که باعث نجات جونش شدی الان سالهاست دوستته
کوک سر ات رو گذاشت رو سینش و بغلش کرد
_خوشحالم که بهت خوردم و اون کیسه افتاد رو زمین
ویو صبح
کوک و ات با صداهای بشدت بلند از خواب پاشدن ات بعد بستن موهاش در اتاقش که روبه حیاط باز میشد رو باز کرد که دید کوک داره دمپایی هاشو میپوشه رفت دستشو کرد لای موهای کوک
_صبح بخیر
+صبح توعم بخیر صدای چیه؟
_احتمالا صدای همسایه هاست همیشه عادت دارن دعوا1شضربهشصتیشصتیشصتی ششصد کنن
دوتایی باهم رفتن سمت سرو صدا
*تنها کاری که میکنی خوردن خوابیدنه بهت گفتم ماهی هارو بزار تو یخچال گذاشتی بیرون 121 ششصد ض1 و ببین گربه ها چ بلایی سرشون اوردهههه(زنه با لحجه بوسانی میگه)
*ی ماهیه دیگه میرم دوباره بخ....(شوهر زنه)
مرده یهو چشش به ات خورد و غرق زیباییش شد
_معرفی میکنم دوستم لی ات
ات بعد شنا شدن با همه به مادر کوک علامت داد تا از فرست استفاده کنن و اون زوج رو از هم دور کنن
ویو حیاط خونه پدر مادر کوک
ات درحالی که با خنده داشت روی نیمکت چوبی مینشست گفت
+چ صبح زیبایی...
دیدگاه ها (۳)

p19ات داشت از نور خورشید که به صورتش میخورد لذت میبورد کوکم ...

p20بعد از اینکه از رستوران بیرون اومدن، بارون به شدت شروع به...

p17+وای بلاخره رسیدیم اخ کمرم_انقدر غر نزن مامانم داره نگات ...

این یکی از دیالوگ های فیک «دردی از جنس عشق»واسه کسایی که میخ...

فیلیکس: چیییییییییی؟؟؟؟( چشماش خون شد)ات: هی اروم باش همین ک...

رمان j_k

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط