p

p19
ات داشت از نور خورشید که به صورتش میخورد لذت میبورد کوکم داشت با بم بازی میکرد که مادر کوک اومد پیششون و رفت سمت باخته سبزیجات کوچولویی که گوشه حیاط هست
ات از جاش پاشد و رفت سمتش
+کمک میخواین
_نه عزیزم ممنون با کوک برین واسه ناهار بیرون قبل رفتنم به بم غذا بدید ساعت 9 خونه باشین
+چشم
ات برگشت و درحالی که داشت سمت اتاقش راه میرفت گفت
+کوک پاشو بریم واسه ناهار بیرون
_باشه
و وقتی داشت از کنار کوک رد میشد بلند داد زد و گفت
+به بمم غذا بدههههه
_ای بسم الله سکته کردم
ات بدو بدو رفت تو اتاقش و شروع کرد به اماده شدن
ویو ساحل
کوک ات رو برد به ساحل و ات با دیدن دریا ذوقی کرد و همین که کوک ماشین رو نگه داشت بدو بدو رفت سمت دریا
کوک ماشینو نگه داشت و کیف ات رو از رو صندلی برداشت و تو دستش نگه داشت و اروم اروم سمت ات رفت و همینجوری که به اتی که درحال دراوردن کفشاشو نگاه میکرد و جوری که رو خودش کنترل نداشته باشه مثل احمقا لبخند میزد و با هر ذوق ات خودش بیشتر ذوق میکرد
ات برگشت و به کوک نگاه کردو دستی بهش تکون داشت از نظر کوک ترکیب رنگ خورشید و رنگ دریا و ساحل با موهای ات که تو باد میرقصید و اون لبخند شیرینی که روی لبهاش بود میتونست زیباترین تابلوی جهان بشه که کوک هر لحضه جلوش بشینه و پرستشش کنه
+بیا ی عکس بگیریم
کوک سمت ات رفت و ات گوشیش رو گذاشت کنار کفشاش و رفت سمت کوک که کوک از کمرش کرفتو بلندش کرد و با ی عالمه ژستای بامزه عکسای نازی گرفتن و کمی هم با اب بازی کردن
_گشنته
+اره
_اون کلبه چوبی رو میبینی؟
+اره
_غذاهای دریای اونجا معرکس بریم؟
+بریم
ات دست کوک رو گرفت کوکم کفشای ات رو گرفت تو دستش و باهم سمت کلبه چوبی قدم زدن
وقتی به جلوی در رسیدن کوک ات رو بلند کرد و پاهاشو تو حوزه کوچولوی که برای شستن دستو پاهام هست شست و بردش داخل رستوران
اجوما:ایگووو چ زوج نازی هستین
ات و کوک با خجالت خندیدن و سفارشاشونو دادن کمی بعد همه غذاهایی که سفارش داده بودن رو اوردن
ات بعد ی گاز بزرگ از خرچنگ تند ادای غش کردن در اورد و با دهنی پر گفت
+خیلی خوشمزستتتت
_نوش جون
داشتن غذا میخوردن که یهو رعد برق زد و اسمون شروع به گریه کردن کرد
_وسط تابستون بارون؟
ات سرشو برگردوند سمت ساحل و توی ی لحضه اون خاطره لعنت شده یادش اومد همین سال بود همین هوا
تا زیر شکمش تو اب بود بدنش یخ کرده بود و اون


داخل کامنتا
دیدگاه ها (۳)

p20بعد از اینکه از رستوران بیرون اومدن، بارون به شدت شروع به...

p21ات و کوک داغل یکی از مغازه های برند پاساژ بوسان داشتن خری...

p18ات غرق ستاره ها شده بود و از اب جویی که تو دستش بود میخور...

p17+وای بلاخره رسیدیم اخ کمرم_انقدر غر نزن مامانم داره نگات ...

هنرمند کوچولوی من

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط