#عشق_شفاف part: 8دیدم داره غذای خدمتکار میخوره🗿 هعی بهش گفتم...

#عشق_شفاف part: 7دستامو محکم گرفتو وحشیانه به اون نقطه کوبید...

#عشق_شفاف part:⁶+18 جنبه نداری نخون⁦(⁠〒⁠﹏⁠〒⁠)⁩اولش فقط همین ...

#عشق_شفاف part:⁴رفتم سر میزشون که یهو بهم دست درازی کردن مرد...

#عشق_شفاف part: ⁴میبینه رئسش یه مشت به پدرش زده پدرش: تو چی ...

#عشق_شفاف part: ³که یهو منشی صدام زد منشی: خانم ناکاهارا چوی...

#عشق_شفاف part: ²و دستشو میزاره رو در و میبندتش و بعد رفت و ...

#عشق_شفاف part: ¹از زبان چویا: یه صبح نکبت دیگه شروع شده بدن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط