🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۱۰۳ -نگران نباشین اون الان تو
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۱۰۳ #-نگران نباشین اون الان تو شوق خیلی بزرگی قرارداره بادنیاوآدمای اطرافش قهرکرده،
شماهم بایدمدام دوروبرش باشینوکاری کنید بااین واقعیت کنار بیاد.باهاش حرف بزنید درسته گوش نمیکنه ولی یه سری حرفا روش تاثیرمیزاره...آقای درخشنده شمامرد بادرک وفهم بالایی به نظرمیاید مطمعنم پسرتون از حرفاتون حساب میبره باهاش حرف بزن..
-از من حساب میبرد ولی الان دیگه یه کلمه هم بامن حرف نمیزنه..پس میسپارمش به خودتو تاالان که ثابت کردین روانشناس قهاروکاربلدی هستین.
-شمالطف دارین..
-واقعا میگم ظرف دو سه جلسه تونستی سروشو بعداز دوسه ماه به جمع بکشونی .و.گیتارم بزنه..
-ممنون.من بازم تلاشمو میکنم انشالله که همه چیز درست میشه..دوتایی باهم گفتن انشالله.
-آرشین قبول کن دیگه..
-نه نه نه..
-خواهش..
-خواهش نکن که اصلا قبول نمیکنم.
-باباداری میترشیااا حواست هست.بادادگفت:
-عرفان عرفان من آخرش تورو میکشم حالا ببین.
دوتا از پرستارا نگاه متعجبی بهمون انداختنورد شدن..
-به به حوریایی بهشتی نبودن اینا؟؟
-تو آدم بشو نیستی
خندیدم وچشمکی بهش زدم
-آرشی..قبول کن دیگه.
-اگه اون عاشقم شد چی
نگاهی به سقف انداختم
-هوی چراسقفو نگاه میکنی
-دارم نگاه میکنم سوراخ نشده
یکی زد به بازومو باناز گفت:
-خب خوشگلم دیگه میترسم عاشقم بشه بعد من ولش میکنم میرم بایکی دیگه ازدواج میکنم،حالش خرابترمیشه وآهش دامنمو میگیره سیاه بخت میشم..وییی من اصلا اینو نمیخوام ،من نیستم برو دنبال یکی دیگه.
-دیدم چندان بیراهم نمیگه ..ولی اگه هم ازهم خوششون بیاد ایرادی نداره..فکرمو به زبون آوردم،
-ازکجا معلوم که تو هم ازش خوشت نیومد،
- نمیاد مطمعن باش من حالا حالا ها قصد ازدواج ندارم من نمیتونم رومن حساب نکن اصلاتو روش درمانی دیگه ای نداری به زور میخوای بنده خدارو عاشق کنی.
-تنها راهش همینه،
-من نمیتونم عرفانن،
-بتون دیگه.بامظلومیت کامل نگاهش کردم.
آرشین خندیدوگفت،
-یعنی خوشم میاد تو باامیر همیشه منه بدبختو عروسک خیمه شب بازیتون قرار میدین .اول کارم پروندن دوست دختراتون بود الان نقش بازی کردن برای بیماراتون نوبرین والا،
-الهی امیر دور آبجیم بگرده پس قبوله.
-آره قبوله ولی امیر فکرنکنم اجازه بده.
-امیر بامن ،لپشو کشیدم ،آرشین جان تو مثل خواهرمی مطمعن باش من که کاری که به ضرر خواهرم باشه انجام نمیدم .خب خانم دکتر من دیگه میرم امیرو راضی کردم بهت زنگ میزنم، مواظب خودت باش فعلا
(رویا
-به من هیچ ربطی نداره.
-یعنی چی ،تو هرچی به امیر بگی اون قبول میکنه امیر خیلی رو آرشین غیرت داره شاید اگه من بگم قبول نکنه،
-حرف تورو که سالهاست باهم رفیقین قبول نمیکنه.اونوقت حرف منو که دوروزه وارد زندگیش شدم قبول کنه حرفا میزنی،
شماهم بایدمدام دوروبرش باشینوکاری کنید بااین واقعیت کنار بیاد.باهاش حرف بزنید درسته گوش نمیکنه ولی یه سری حرفا روش تاثیرمیزاره...آقای درخشنده شمامرد بادرک وفهم بالایی به نظرمیاید مطمعنم پسرتون از حرفاتون حساب میبره باهاش حرف بزن..
-از من حساب میبرد ولی الان دیگه یه کلمه هم بامن حرف نمیزنه..پس میسپارمش به خودتو تاالان که ثابت کردین روانشناس قهاروکاربلدی هستین.
-شمالطف دارین..
-واقعا میگم ظرف دو سه جلسه تونستی سروشو بعداز دوسه ماه به جمع بکشونی .و.گیتارم بزنه..
-ممنون.من بازم تلاشمو میکنم انشالله که همه چیز درست میشه..دوتایی باهم گفتن انشالله.
-آرشین قبول کن دیگه..
-نه نه نه..
-خواهش..
-خواهش نکن که اصلا قبول نمیکنم.
-باباداری میترشیااا حواست هست.بادادگفت:
-عرفان عرفان من آخرش تورو میکشم حالا ببین.
دوتا از پرستارا نگاه متعجبی بهمون انداختنورد شدن..
-به به حوریایی بهشتی نبودن اینا؟؟
-تو آدم بشو نیستی
خندیدم وچشمکی بهش زدم
-آرشی..قبول کن دیگه.
-اگه اون عاشقم شد چی
نگاهی به سقف انداختم
-هوی چراسقفو نگاه میکنی
-دارم نگاه میکنم سوراخ نشده
یکی زد به بازومو باناز گفت:
-خب خوشگلم دیگه میترسم عاشقم بشه بعد من ولش میکنم میرم بایکی دیگه ازدواج میکنم،حالش خرابترمیشه وآهش دامنمو میگیره سیاه بخت میشم..وییی من اصلا اینو نمیخوام ،من نیستم برو دنبال یکی دیگه.
-دیدم چندان بیراهم نمیگه ..ولی اگه هم ازهم خوششون بیاد ایرادی نداره..فکرمو به زبون آوردم،
-ازکجا معلوم که تو هم ازش خوشت نیومد،
- نمیاد مطمعن باش من حالا حالا ها قصد ازدواج ندارم من نمیتونم رومن حساب نکن اصلاتو روش درمانی دیگه ای نداری به زور میخوای بنده خدارو عاشق کنی.
-تنها راهش همینه،
-من نمیتونم عرفانن،
-بتون دیگه.بامظلومیت کامل نگاهش کردم.
آرشین خندیدوگفت،
-یعنی خوشم میاد تو باامیر همیشه منه بدبختو عروسک خیمه شب بازیتون قرار میدین .اول کارم پروندن دوست دختراتون بود الان نقش بازی کردن برای بیماراتون نوبرین والا،
-الهی امیر دور آبجیم بگرده پس قبوله.
-آره قبوله ولی امیر فکرنکنم اجازه بده.
-امیر بامن ،لپشو کشیدم ،آرشین جان تو مثل خواهرمی مطمعن باش من که کاری که به ضرر خواهرم باشه انجام نمیدم .خب خانم دکتر من دیگه میرم امیرو راضی کردم بهت زنگ میزنم، مواظب خودت باش فعلا
(رویا
-به من هیچ ربطی نداره.
-یعنی چی ،تو هرچی به امیر بگی اون قبول میکنه امیر خیلی رو آرشین غیرت داره شاید اگه من بگم قبول نکنه،
-حرف تورو که سالهاست باهم رفیقین قبول نمیکنه.اونوقت حرف منو که دوروزه وارد زندگیش شدم قبول کنه حرفا میزنی،
۷۷.۰k
۰۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.