من دوستت دارم دیونه پارت۱۰۲ بامهارت خاصی انگشتامو رو تاره
من دوستت دارم دیونه #پارت۱۰۲ #بامهارت خاصی انگشتامو رو تارهای گیتار کشیدم وآروم آروم شروع کردم به گیتار زدن بعداز تموم شدن همه شروع به دست زدن کردن از جام بلندشدم وتعضین کردم...لبخند،رو لب همه نشست..
نوبت به سروش شد شروع کرد به گیتارزدن الحق که قشنگ تر از من میزد...بعداز اینکه گیتارزدنش تموم شد ..دوتا از خدمه ومامانش دست زدن...بقیه فقط نگاه میکردن...بنده قایمکی به همه اطلاع رسانی کردم که کسی به سروش رأی نده.همه به من رأی دادن.سروش بااخم گفت:
-میدونم که قبلش بهشون اطلاع دادی که کسی به من رأی نده وگرنه مامانوخواهرام عاشق گیتارزدن منن..
- اشتباه نکن من به کسی چیزی نگفتم..
-باشه ولی من جلوی همه میگم دیگه لازم نیست به اینجا بیایی به تو نیازی نیست..حالت ناراحتی به خودم گرفتمواز جام بلند شدم.
-باشه نمیخواد بندازیم بیرون خودم میرم ولی این رسم مهمون نوازی نیست آقاسروش عزیز..بااجازه ای همه.خندم گرفته بودمنم چه بازیگرماهری شبودموخودم خبرنداشتم،جمع بابهت منو نگاه میکردن.خواستم برم سروش ازجاش بلند شد،
-من قصدبیرون کردن تورو نداشتم فقط گفتم تلاشتون برااینکه منو خوب کنی بی فایدست به طرفش برگشتم
-مطمعنی تلاشم بی فایدست؟؟
-خب آره به جمع نگاه کردم،
-شماهم باسروش خان هم عقیدهستین؟؟
همه گفتن،
-نه
سروش نگاه کلی به همه انداخت بعدروکردسمت پدرومادرشوگفت:
-خب هوای این جوجه روانشناسه رو دارین ناسلامتی من پسرتونم ،همه زدن زیر خنده مامانش همش قربون صدقش میرفت وچشماش بازم بارونی شده بود.سروش خودشم نیمچه لبخندی زد، وقتی چشمش به چشمای اشکیی مامانش افتادبغض کردوباعجله سمت اتاقش رفت.به شیلا خانم نزدیک شدم.
-خانم درخشنده شمانباید جلویی سروش گریه کنی لطفا خودتونو کنترل کنین.من میدونم تو سراون چی میگذره خودشم ازاین روند زندگی خسته شده ودوست داره به زندگی قبلی برگرده ولی میترسه.آقای درخشنده گفت:
-ازچی میترسه؟؟؟نگاهی به اطرافم انداختم میشه بریم تو اتاقتون ،خانم درخشنده شماهم بیا،
باهم سمت اتاق مطالعه ای آقای درخشنده شدیم،
-خب پسرم سروش از چی میترسه؟؟
-راستشو بخواین .سروش میترسه اگه بازم به حالت قبلش برگرده خانم مرحومشو فراموش کنه اون الان داره بایاد وخاطره ای زن مرحومش زندگی میکنه. نمیخواد،بپذیره که دیگه خانومش نیست .میترسه دوباره بشه همون سروشوببینه دیگه آینازی وجود نداره.اون فکر میکنه باکشتن خودش میتونه باآیناز باشه امروزوقتی رفتم تو اتاقش طناب بسته بود به سقف که خودشو حلق آویز کنه خداروشکرزود رسیدم.شیلا خانم هینی گفت وبه صورتش چنگ انداخت.بعدش باحالت زاری روکرد سمت آقای درخشنده،
-میشنویی چی میگه ،جگرگوشه ای من تاالان سه بار دست به خودکوشی زده،
نویسندهS.m.a.E
نوبت به سروش شد شروع کرد به گیتارزدن الحق که قشنگ تر از من میزد...بعداز اینکه گیتارزدنش تموم شد ..دوتا از خدمه ومامانش دست زدن...بقیه فقط نگاه میکردن...بنده قایمکی به همه اطلاع رسانی کردم که کسی به سروش رأی نده.همه به من رأی دادن.سروش بااخم گفت:
-میدونم که قبلش بهشون اطلاع دادی که کسی به من رأی نده وگرنه مامانوخواهرام عاشق گیتارزدن منن..
- اشتباه نکن من به کسی چیزی نگفتم..
-باشه ولی من جلوی همه میگم دیگه لازم نیست به اینجا بیایی به تو نیازی نیست..حالت ناراحتی به خودم گرفتمواز جام بلند شدم.
-باشه نمیخواد بندازیم بیرون خودم میرم ولی این رسم مهمون نوازی نیست آقاسروش عزیز..بااجازه ای همه.خندم گرفته بودمنم چه بازیگرماهری شبودموخودم خبرنداشتم،جمع بابهت منو نگاه میکردن.خواستم برم سروش ازجاش بلند شد،
-من قصدبیرون کردن تورو نداشتم فقط گفتم تلاشتون برااینکه منو خوب کنی بی فایدست به طرفش برگشتم
-مطمعنی تلاشم بی فایدست؟؟
-خب آره به جمع نگاه کردم،
-شماهم باسروش خان هم عقیدهستین؟؟
همه گفتن،
-نه
سروش نگاه کلی به همه انداخت بعدروکردسمت پدرومادرشوگفت:
-خب هوای این جوجه روانشناسه رو دارین ناسلامتی من پسرتونم ،همه زدن زیر خنده مامانش همش قربون صدقش میرفت وچشماش بازم بارونی شده بود.سروش خودشم نیمچه لبخندی زد، وقتی چشمش به چشمای اشکیی مامانش افتادبغض کردوباعجله سمت اتاقش رفت.به شیلا خانم نزدیک شدم.
-خانم درخشنده شمانباید جلویی سروش گریه کنی لطفا خودتونو کنترل کنین.من میدونم تو سراون چی میگذره خودشم ازاین روند زندگی خسته شده ودوست داره به زندگی قبلی برگرده ولی میترسه.آقای درخشنده گفت:
-ازچی میترسه؟؟؟نگاهی به اطرافم انداختم میشه بریم تو اتاقتون ،خانم درخشنده شماهم بیا،
باهم سمت اتاق مطالعه ای آقای درخشنده شدیم،
-خب پسرم سروش از چی میترسه؟؟
-راستشو بخواین .سروش میترسه اگه بازم به حالت قبلش برگرده خانم مرحومشو فراموش کنه اون الان داره بایاد وخاطره ای زن مرحومش زندگی میکنه. نمیخواد،بپذیره که دیگه خانومش نیست .میترسه دوباره بشه همون سروشوببینه دیگه آینازی وجود نداره.اون فکر میکنه باکشتن خودش میتونه باآیناز باشه امروزوقتی رفتم تو اتاقش طناب بسته بود به سقف که خودشو حلق آویز کنه خداروشکرزود رسیدم.شیلا خانم هینی گفت وبه صورتش چنگ انداخت.بعدش باحالت زاری روکرد سمت آقای درخشنده،
-میشنویی چی میگه ،جگرگوشه ای من تاالان سه بار دست به خودکوشی زده،
نویسندهS.m.a.E
۶۱.۴k
۰۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.