p10...last
p10...last
یه تیکه از قسمت اول در کمنت نشانه#داره
ا.ت:جیهوپ من من.....نه جدی نمیخواستم
هوبی:چیو
ا.ت: اینکه اینجوری بد برداشت کنی
هوبی: خب معذرت خواهی قبوله
ا.ت: پس ولم کن
هوبی: اینا ربطی بهم ندارن
ا.ت: یعنی تنبیهم نمیکنی؟
هوبی: من دخترمو دوست دارم(خنده و مست)واسه چی تنبیهش کنم(خش دارر)
ا.ت: خب پس چرا....
هوبی: نیازت دارم تو هم بگو که نیازم داری(بم)
ا.ت: من ادمادم ددی(معصومانه)
جیهوپ لبخندی زد و رفت روی ا.ت و در حالی که صورتشون در میلیمتری هم بود جیهوپ میخواست برای اولین بار طعم لبای دوستدخترشو بچشه و ا.ت هم مشتاق محبتای دوست پسر جذابش بود توی تاریکی اتاق و نور نصفه بیرون نیم رخ جیهوپ بیشت از اندازه برای ا.ت رو یایی شده بود
ا.ت ویو
فکرشو نمیکردم اینقدر بخوامش تا حالا لبای هوبی رو نبوسیده بودم.....جیهوپ اروم نزدیکم شد و لباش رو گذاشت رو لبام......
چند دقیقه بی صدا و حرکت لباشون رو هم بود و به صورت هماهنگ شروع کردن بوسیدن
ا.ت ویو
وای باورم نمیشد اینقدر خوب میبوسه لباش خیلی خوش طعم بودم
جیهوپ ویو
بی نهایت شرین بودن و از لطافت لباش لذت میبردم لب پایینشو مک میزدم
کم کم بوسیدن شدت گرفت و ا.ت دستاش رو قاب گردن جیهوپ و کرو و هوبی سر ا.ت و کمرشو گفت و محکم به خودش چسبوند و ولع لباشو گاز میگرفت خیلی خشن همو میبوسیدن تا حدود نیم ساعت اول تو کف طعم لبای هم بودن که آخرش با نفش نفس جدا شدن و توان حرف زدن نداشتن
اسمات در کامنت
ا.ت: وای جیهوپ چیکار میکنی
جیهوپ: نترس اینجا حتما قرصی هست واسه دلدرد
ا.ت: چی میگی چرا داخلی خالی کردی
جیهوپ: هوممم شرمنده خیلی حشری بودم
ا.ت: فکر کنم قرض ضد حاملگی باشه
جیهوپ: چی میخوای بخوریش؟ضرر داره
ا.ت: اهوم ما حتی ازدواج نکردیم چی بگیم به دنیا آخه
جیهوپ:نه نمیخوری فکر کنم بار اول اینجوری بشه چون پرده نداری
ا.ت: نمیدونم شاید
ا.ت ویو
خیلی خر بودااا آخه این چه کاریه باید بخورم قرصو
به جیهوپ مظلومانه نگاه کردم و خواستم که دلمو ماساژ بده اونم خندی ای کرد و شروع کرد ماساژ دادن بعد از نیم ساعت بهتر شده بودم به زور لباسامون رو پوشیدیم درد تو بدن جفتمون بود منم رفتم از کشوی آشپزخونه قرص ضد حاملگی و مسکن برداشتم و خوردم و رفتم پیش جیهوپ و دیدم میخواد دکمه لباسشو ببنده رفتم جلوش وایسادمو شروع کردن بستن دکمهاش که با لبخند بهم نگاه میکرد
ا.ت: هی اینجوری نگام نکن خجالت میکشم
نفس عمیقی کشید و دستی به موهای ا.ت کشید
جیهوپ: بالاخره مال خودم شدی...خجالت نداره
ا.ت:عومم راستش من ضد حاملگی رو هم خوردم
جیهوپ ا.ت رو بغل کرد و سرشو گذاشت رو سر ا.ت و با آرامش گفت
جیهوپ:میدونم نگران بودی اشکال نداره بریم
ا.ت:بریم
میرن و به اعضا میگن و سال بعد ازدواج میکنن و دو قلوی پسر به دنیا میاد
یه تیکه از قسمت اول در کمنت نشانه#داره
ا.ت:جیهوپ من من.....نه جدی نمیخواستم
هوبی:چیو
ا.ت: اینکه اینجوری بد برداشت کنی
هوبی: خب معذرت خواهی قبوله
ا.ت: پس ولم کن
هوبی: اینا ربطی بهم ندارن
ا.ت: یعنی تنبیهم نمیکنی؟
هوبی: من دخترمو دوست دارم(خنده و مست)واسه چی تنبیهش کنم(خش دارر)
ا.ت: خب پس چرا....
هوبی: نیازت دارم تو هم بگو که نیازم داری(بم)
ا.ت: من ادمادم ددی(معصومانه)
جیهوپ لبخندی زد و رفت روی ا.ت و در حالی که صورتشون در میلیمتری هم بود جیهوپ میخواست برای اولین بار طعم لبای دوستدخترشو بچشه و ا.ت هم مشتاق محبتای دوست پسر جذابش بود توی تاریکی اتاق و نور نصفه بیرون نیم رخ جیهوپ بیشت از اندازه برای ا.ت رو یایی شده بود
ا.ت ویو
فکرشو نمیکردم اینقدر بخوامش تا حالا لبای هوبی رو نبوسیده بودم.....جیهوپ اروم نزدیکم شد و لباش رو گذاشت رو لبام......
چند دقیقه بی صدا و حرکت لباشون رو هم بود و به صورت هماهنگ شروع کردن بوسیدن
ا.ت ویو
وای باورم نمیشد اینقدر خوب میبوسه لباش خیلی خوش طعم بودم
جیهوپ ویو
بی نهایت شرین بودن و از لطافت لباش لذت میبردم لب پایینشو مک میزدم
کم کم بوسیدن شدت گرفت و ا.ت دستاش رو قاب گردن جیهوپ و کرو و هوبی سر ا.ت و کمرشو گفت و محکم به خودش چسبوند و ولع لباشو گاز میگرفت خیلی خشن همو میبوسیدن تا حدود نیم ساعت اول تو کف طعم لبای هم بودن که آخرش با نفش نفس جدا شدن و توان حرف زدن نداشتن
اسمات در کامنت
ا.ت: وای جیهوپ چیکار میکنی
جیهوپ: نترس اینجا حتما قرصی هست واسه دلدرد
ا.ت: چی میگی چرا داخلی خالی کردی
جیهوپ: هوممم شرمنده خیلی حشری بودم
ا.ت: فکر کنم قرض ضد حاملگی باشه
جیهوپ: چی میخوای بخوریش؟ضرر داره
ا.ت: اهوم ما حتی ازدواج نکردیم چی بگیم به دنیا آخه
جیهوپ:نه نمیخوری فکر کنم بار اول اینجوری بشه چون پرده نداری
ا.ت: نمیدونم شاید
ا.ت ویو
خیلی خر بودااا آخه این چه کاریه باید بخورم قرصو
به جیهوپ مظلومانه نگاه کردم و خواستم که دلمو ماساژ بده اونم خندی ای کرد و شروع کرد ماساژ دادن بعد از نیم ساعت بهتر شده بودم به زور لباسامون رو پوشیدیم درد تو بدن جفتمون بود منم رفتم از کشوی آشپزخونه قرص ضد حاملگی و مسکن برداشتم و خوردم و رفتم پیش جیهوپ و دیدم میخواد دکمه لباسشو ببنده رفتم جلوش وایسادمو شروع کردن بستن دکمهاش که با لبخند بهم نگاه میکرد
ا.ت: هی اینجوری نگام نکن خجالت میکشم
نفس عمیقی کشید و دستی به موهای ا.ت کشید
جیهوپ: بالاخره مال خودم شدی...خجالت نداره
ا.ت:عومم راستش من ضد حاملگی رو هم خوردم
جیهوپ ا.ت رو بغل کرد و سرشو گذاشت رو سر ا.ت و با آرامش گفت
جیهوپ:میدونم نگران بودی اشکال نداره بریم
ا.ت:بریم
میرن و به اعضا میگن و سال بعد ازدواج میکنن و دو قلوی پسر به دنیا میاد
۴.۴k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.