p8
p8
ا.ت: هق اره من بودم گفتم فکر میکردم اینو بگم شاید یادم بره دوستت دارم شاید تو عذاب نکشی(گریه)
جیهوپ: نه نه نه خواهش میکنم گریه نکن ا.ت منو ببین
ا.ت با چشمایی عروسکی خیره با جیهوپ نگاه کرد
جیهوپ ویو
قلبم دوباره شروع کرده بود به تند زدن باورم نمیشد سر حسادت راضی شده باشه دستام رو صورت نشست و اشکاش رو پاک کرد اما اون چشما بیخیال نمیشدن بی هوا بغلش کردم ا.ت متاسفم که باعث شدم اینجوری گریه کنی همونجور که بغلم بود بلندش کردم و بردمش تو اتاقم و در رو قفل کردم اما صدای گریه
ا.ت داشت دیوونم میکرد باید چیکار میکردم؟
هوبی: ا.ت لطفا گریه نکن باشه؟
ا.ت: هق ببخشید من...من هق ببخشید منو (گریه شدید)
جیهوپ: نگو این حرفو من ....من هنوزم عاشقتم
ا.ت با تعجب ازش جدا شد و منتظر موند
جیهوپ نگاه معنا داری بهش انداخت و یهو تو یه حرکت بلندش کرد و تو هوا چرخوندش که صدای خنده و گریه ا.ت قاطی شد
ا.ت: دیگه هیچوقت ترکم نکن باشه
هوبی: چشم بانو ....ایگو نگا کن چشمات قرمز شده خستهای نه؟
ا.ت: اهوم
جیهوپ ا.ت رو روی تخت انداخت و آمد کنارش خوابید
ویو فردا
جیهوپ ویو
چشمام رو باز کردم و جای خالی ا.ت رو دیدم
جیهوپ: ا ا ا.ت کجایی؟
ا.ت: پخ
یهو ا.ت از زیر تخت هوبی رو ترسوندن که عوض ترس هوبی زد زیر خنده و گرفتش تو بغلش و ا.ت هم خندید
ا.ت: بریمممم؟
جیهوپ: بریم توله
ا.ت و جیهوپ از اتاق آمدن بیرون و یهو کوک پرید رو ا.ت و خیلی اروم زد تو گوشش و شبیه بچه ها بهونه گرفت
کوک: مگه تو نمیخواستی با من بازی کنی؟ مگه نمیخواستی بکس یاد بگیری؟مگه نمیخواستی واسم شیرموز درست کنی؟
جیهوپ ویو
بدجور چسبیده بود به ا.ت هی عین بچه ها خودشو بالا پایین میکرد کمر ا.ت رو فشار میداد منم نتونستم کاری نکنم جوری شونشو کشیدم کنار که چند قدم رفت و افتاد زمین
ودف چی بگم الان
هوبی: خو برید بازی کنید
کوک: هیونگ!
هوبی: بچه بید که نیستی اینقدر راحت میفتی پاشو پاشو برید بازیشون بکنید من برم کار دارم
رویداد: ا.ت و کوک رفتن بکس و بعدش گیم و آخرشم جفتشون از خستگی ولو شدن که جین به ا.ت شیر کاکائوا و به کوک شیر موز داد تا انرژیشون برگشت
یکم که ا.ت خستگیش رو در کرد رفت رو مبل به جیهوپی که با اخم تو گوشیش بود تکیه داد که بیتوجهی جیهوپ باعث اخم کردن ا.ت شد
ا.ت: ددی(اروم)چته
هوبی: چته چیه؟
ا.ت: هوم؟میگم چه مرگته
هوبی: چی چمه
ا.ت: میگم چته چرا کوک رو هل دادی؟
جیهوپ: برو بچه
و با این حرفش از جاش بلند شد و رفت
ا.ت ویو
وا چش بود این؟ شاید هنوز ازم ناراحته با میخواد عادی جلوه بده رابطمونو ولی خب بازم من که نرفتم تو بغلش بخورمش که .....اه نکنه بهش گفتم ددی اینکار کرد؟ودف دوست نداره؟ترسیده کسی بشنوه؟من که اروم گفتم ....چرا . . .
ا.ت: هق اره من بودم گفتم فکر میکردم اینو بگم شاید یادم بره دوستت دارم شاید تو عذاب نکشی(گریه)
جیهوپ: نه نه نه خواهش میکنم گریه نکن ا.ت منو ببین
ا.ت با چشمایی عروسکی خیره با جیهوپ نگاه کرد
جیهوپ ویو
قلبم دوباره شروع کرده بود به تند زدن باورم نمیشد سر حسادت راضی شده باشه دستام رو صورت نشست و اشکاش رو پاک کرد اما اون چشما بیخیال نمیشدن بی هوا بغلش کردم ا.ت متاسفم که باعث شدم اینجوری گریه کنی همونجور که بغلم بود بلندش کردم و بردمش تو اتاقم و در رو قفل کردم اما صدای گریه
ا.ت داشت دیوونم میکرد باید چیکار میکردم؟
هوبی: ا.ت لطفا گریه نکن باشه؟
ا.ت: هق ببخشید من...من هق ببخشید منو (گریه شدید)
جیهوپ: نگو این حرفو من ....من هنوزم عاشقتم
ا.ت با تعجب ازش جدا شد و منتظر موند
جیهوپ نگاه معنا داری بهش انداخت و یهو تو یه حرکت بلندش کرد و تو هوا چرخوندش که صدای خنده و گریه ا.ت قاطی شد
ا.ت: دیگه هیچوقت ترکم نکن باشه
هوبی: چشم بانو ....ایگو نگا کن چشمات قرمز شده خستهای نه؟
ا.ت: اهوم
جیهوپ ا.ت رو روی تخت انداخت و آمد کنارش خوابید
ویو فردا
جیهوپ ویو
چشمام رو باز کردم و جای خالی ا.ت رو دیدم
جیهوپ: ا ا ا.ت کجایی؟
ا.ت: پخ
یهو ا.ت از زیر تخت هوبی رو ترسوندن که عوض ترس هوبی زد زیر خنده و گرفتش تو بغلش و ا.ت هم خندید
ا.ت: بریمممم؟
جیهوپ: بریم توله
ا.ت و جیهوپ از اتاق آمدن بیرون و یهو کوک پرید رو ا.ت و خیلی اروم زد تو گوشش و شبیه بچه ها بهونه گرفت
کوک: مگه تو نمیخواستی با من بازی کنی؟ مگه نمیخواستی بکس یاد بگیری؟مگه نمیخواستی واسم شیرموز درست کنی؟
جیهوپ ویو
بدجور چسبیده بود به ا.ت هی عین بچه ها خودشو بالا پایین میکرد کمر ا.ت رو فشار میداد منم نتونستم کاری نکنم جوری شونشو کشیدم کنار که چند قدم رفت و افتاد زمین
ودف چی بگم الان
هوبی: خو برید بازی کنید
کوک: هیونگ!
هوبی: بچه بید که نیستی اینقدر راحت میفتی پاشو پاشو برید بازیشون بکنید من برم کار دارم
رویداد: ا.ت و کوک رفتن بکس و بعدش گیم و آخرشم جفتشون از خستگی ولو شدن که جین به ا.ت شیر کاکائوا و به کوک شیر موز داد تا انرژیشون برگشت
یکم که ا.ت خستگیش رو در کرد رفت رو مبل به جیهوپی که با اخم تو گوشیش بود تکیه داد که بیتوجهی جیهوپ باعث اخم کردن ا.ت شد
ا.ت: ددی(اروم)چته
هوبی: چته چیه؟
ا.ت: هوم؟میگم چه مرگته
هوبی: چی چمه
ا.ت: میگم چته چرا کوک رو هل دادی؟
جیهوپ: برو بچه
و با این حرفش از جاش بلند شد و رفت
ا.ت ویو
وا چش بود این؟ شاید هنوز ازم ناراحته با میخواد عادی جلوه بده رابطمونو ولی خب بازم من که نرفتم تو بغلش بخورمش که .....اه نکنه بهش گفتم ددی اینکار کرد؟ودف دوست نداره؟ترسیده کسی بشنوه؟من که اروم گفتم ....چرا . . .
۳.۴k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.