پارت

#پارت_4

جلوی ایینه دسشویی وایساده بودو سعی داشت دکمه های لباس عروسشو باز کنه اما دستاش نمیرسید و این کلافش کرده بود ، گریه هاش با ارایش روی صورتش قاطی شده بودن ...

هر کس دیگه بود حتما قیافش زشت میشد ول اون حتی خوشگل تر از قبل بود ...


- بازشون میکنم


+ مم..ممنونم


- خوبه ممنون باش

دکمه هارو باز کردمو از اتاقش رفتم بیرون ... به اتاق خودم رفتمو خودمو پرت کردم رو تخت ... لعنتی لعنتی لعنتی .. فکر اینکه شرکتمو از چنگم در بیاره روانیم میکرد ....


نمدونم چرا ولی نفرت وجودمو پر کرد .. و تنها کسی که جلوی دستم بود تا نفرت و حرصمو سرش خالی کنم اون دختر بی گناه بود ...



( ۳ ماه بعد )

- این چه کوفیه واسم اوردی ..( شکوندن ظرف )

+ بب.. ببخشید الان عوضش میکنم ..


توی این سه ماه به هر روشی که تونستم اذیتش کردم ، وقتی از پدرم بدم میمومد ، وقتی اون دختره هر.‌زه رو مخم راه میرفت ... روی اون خالی میکردم ...

اما .. اما همیشه بعدش خودمو تنبیه میکنم که چرا انقد اذیتش میکنم . وقتی ، وقتی حتی ته دلم دوسش دارم ...


ماه پیش وقتی از پله ها هلش دادمو افتاد و دستش اسیب دید ، از نگرانی نمدونستم چی کار کنم ، هر بار که حرصش میدادمو اون هیچی نمیگفت و ... همش باعث شد ته دلم اون گوشش دوسش داشته باشم


اه لعنتی چی دارم میگم .. کتمو پوشیدمو از خونه زدم بیرون ..

- دیر میام ، شام نزار

+ بب. باشه ..
دیدگاه ها (۴)

#پارت_5رفتم پاتوق همیشگیم ، آیناز لعنتی دوباره زنگ زد ...- چ...

#پارت_6- امیر به این ادرس.... میاید تا نگفتمم کاری نمیکنید +...

#پارت_3همه مهمونا جم بودنوو دست میزدن ، شب که تموم شد بابام ...

#پارت_2+ تو باید با آیتک دخترشون ازدواج کنی - چی چرا من + چو...

تک پارتی درخواستی

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط