«قلدر مدرسه من!»
«قلدر مدرسه من!»
P24🌚💙
میراندا: چیه مونده رو دستت؟
هانول: برا توام با تهیونگ داشتم دنبال یکی میگشتم برات
که زنگ زدی گفتی بهم میراندا فیلیکسو نمیخوای خیلی کراشه هااا
میراندا: جلو دوس پسرم ازین حرفا زشته زشتههه خجالت بکش
شمارشو برام پیدا کن*اروم
کوک: عههههه؟ باشه باشه دارم برات
~ کوک با دلی شکسته رفت نزدیک در ~
میراندا: راحت تر میتونم پیداکنمااا*لبخند دندونی
~ کوک صورتشو به سمت میراندا چرخوند و بغضی بهش زل زد ~
میراندا: وادافاک شتتت بیا بریم بیرونن
~ رفتن بیرون ~
میراندا: چت شد توو
کوک: گریش شدت گرف*
میراندا: الان سر چی گریه میکنی فازت چیهه
کوک: ....
میراندا: ای بابا بیا بغلم
~ کوک سرش رو سینه میراندا بید:» ~
~پنج دقیقه بعد~
میراندا: اوکی شدی؟
کوک: سرش به علامت اره تکون داد*
میراندا: سر چی گریه میکردی؟
کوک: عه.... خب... نمیدونم
میراندا: خدا شفات بده، بیا بریم تو
~رفتن تو~
هانول: بیا این لباساتو بپوش بی ناموسس میخوایم بریممم
میراندا: باشه عه اومدم
~لباساشو پوشید، از ته و کوک خدافظی کرد~
~ پرش زمانی به خونه هانول اینا ~
میراندا: میخوام برم خونه خودمونن
هانول: گوه نخور ما الان باید مراقبت باشیم
میراندا: مگه بچم اخهههه
میراندا: ودف شت......من چندروز بی هوش بودممم؟
هانول: حدود یه هفته
میراندا: از کار و درس و کوفت و زهرمار عقب موندمممم
امتحان نگرف که.؟
هانول: نه
ولی پس فردا ادبیات میخواد بپرسه
میراندا:ادبیات راحته....
~ پرش زمانی به صبح~
*میراندا : ساعت ۷:۱۵ الارمم زنگ خورد ساعت و نگاه کردم مث جت بلند شدم
میراندا: هانول گور به گور شدههههههههه پاشوو ساعت هفت و ربعههههههه
رسپینا: چه خبره(خواب الود)
هانول: چه مرگته ارومممم
میراندا بلند شین خبرتون هفت و ربعه
رسپینا: دیر شد پاشیننن
سریع کاراشونو انجام دادن و به سمت مدرسه حرکت کردن
~پرش زمانی به مدرسشون~
《چقد میپرم امروز 😂》
--------------------------------------------------------
به ترتیب++
وسطی میراندا
سمت راستی ک نیم تنه سفیدس هانول
سمت چپی رسپینا
استایل تهیونگمون
استایل جونگ کوک
{گایزپارتپیشنصفشنیومدهبود}
P24🌚💙
میراندا: چیه مونده رو دستت؟
هانول: برا توام با تهیونگ داشتم دنبال یکی میگشتم برات
که زنگ زدی گفتی بهم میراندا فیلیکسو نمیخوای خیلی کراشه هااا
میراندا: جلو دوس پسرم ازین حرفا زشته زشتههه خجالت بکش
شمارشو برام پیدا کن*اروم
کوک: عههههه؟ باشه باشه دارم برات
~ کوک با دلی شکسته رفت نزدیک در ~
میراندا: راحت تر میتونم پیداکنمااا*لبخند دندونی
~ کوک صورتشو به سمت میراندا چرخوند و بغضی بهش زل زد ~
میراندا: وادافاک شتتت بیا بریم بیرونن
~ رفتن بیرون ~
میراندا: چت شد توو
کوک: گریش شدت گرف*
میراندا: الان سر چی گریه میکنی فازت چیهه
کوک: ....
میراندا: ای بابا بیا بغلم
~ کوک سرش رو سینه میراندا بید:» ~
~پنج دقیقه بعد~
میراندا: اوکی شدی؟
کوک: سرش به علامت اره تکون داد*
میراندا: سر چی گریه میکردی؟
کوک: عه.... خب... نمیدونم
میراندا: خدا شفات بده، بیا بریم تو
~رفتن تو~
هانول: بیا این لباساتو بپوش بی ناموسس میخوایم بریممم
میراندا: باشه عه اومدم
~لباساشو پوشید، از ته و کوک خدافظی کرد~
~ پرش زمانی به خونه هانول اینا ~
میراندا: میخوام برم خونه خودمونن
هانول: گوه نخور ما الان باید مراقبت باشیم
میراندا: مگه بچم اخهههه
میراندا: ودف شت......من چندروز بی هوش بودممم؟
هانول: حدود یه هفته
میراندا: از کار و درس و کوفت و زهرمار عقب موندمممم
امتحان نگرف که.؟
هانول: نه
ولی پس فردا ادبیات میخواد بپرسه
میراندا:ادبیات راحته....
~ پرش زمانی به صبح~
*میراندا : ساعت ۷:۱۵ الارمم زنگ خورد ساعت و نگاه کردم مث جت بلند شدم
میراندا: هانول گور به گور شدههههههههه پاشوو ساعت هفت و ربعههههههه
رسپینا: چه خبره(خواب الود)
هانول: چه مرگته ارومممم
میراندا بلند شین خبرتون هفت و ربعه
رسپینا: دیر شد پاشیننن
سریع کاراشونو انجام دادن و به سمت مدرسه حرکت کردن
~پرش زمانی به مدرسشون~
《چقد میپرم امروز 😂》
--------------------------------------------------------
به ترتیب++
وسطی میراندا
سمت راستی ک نیم تنه سفیدس هانول
سمت چپی رسپینا
استایل تهیونگمون
استایل جونگ کوک
{گایزپارتپیشنصفشنیومدهبود}
۷.۶k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.