fake kook
fake kook
part*46
ا.ت هم رو زمین بود ولی دست و پاش باز بودن
داد زدم
کوک: ا.ت
ا.ت هم بلند شد
ا.ت: کوک اینجا کجاست
کوک: نمیدونم تو خوبی
ا.ت: اره
کوک: بیا ببینم میتونی دستمو باز کنی
ا.ت: باشه
ا.ت اومد نزدیکم
ا.ت: نه نمیشه باز کرد وایسا ببینم داره از دستت خون میاد
چرا اینقدر زخمی شدی
کوک: چی بگم
ا.ت: درد نداری
کوک: یکم اره
ا.ت: وایسا ببخشید با اجازه
کوک: میخوای چیکار کنی
اومد نزدیکم یه تیکه از لباسم و پاره کرد گذاشت رو دستم
ا.ت: خوب نیست اینقدر از دستت خون بیاد
کوک: من خوبم
ا.ت: ازت معلومه خیلی خوبی
کوک: هنوز معلوم نیست کجاییم
ا.ت: نه
😈: به به بهوش اومدین
کوک: تو کی هستی
😈: مهم نیست مهم اینه که بلاخره گرفتمتون
کوک: چی میخوای
😈: پس سریع برم سر اصل مطلب اینقدر زود نمیشه که
کوک:بگو هرچی میخوای بگو
😈؛ من جون میخوام
کوک: چی
😈: جون یکی از شما رو میخوام
کوک: منظورت چیه
😈: منظورم اینه که یکی از شما باید کشته بشه یا تو یا این دختره ناز کوچولو
کوک: دست به ا.ت نزن
😈: واو غیرتی شدنت هم جذابه
کوک:خفه شو
😈: تا فردا بهتون وقت میدم که فکر کنید میخواید کدومتون کشته بشه هاهاها
ا.ت: کوک چیکار کنیم
کوک: بهت میگم ولی قبلش باید اینو بهت بگم
ا.ت: چیه
کوک: ا.ت عزیزم خیلی دوست دارم
ا.ت: الان وقت گفتن این نیست
کوک: میخوام واقعا اینو بدونی من خیلی خیلی دوست دارم
ا.ت: بسه
کوک: عزیز دلم میدونم این چند روز خیلی ازم ناراحت شدی ولی ببخشید من دیوونه شده بودم
ا.ت: نگو بسه
کوک: ا.ت میخوام بهت بگم تا بدونی حداقل من دوست داشتم وقتی از اینجا رفتی ناراحت نباشی که من دوست نداشتم
ا.ت: 😭😭
کوک: گریه نکن
ا.ت: داره ازت خون میره
کوک: معلوم نیست ازادت کنن یا نه پس گوش بده بهت چی میگم
چند دقیقه بعد
ا.ت: اقا اقا اقا سریع بیا داره ازش خون میره
😡: چیه
ا.ت: سریع بیا
😡: دارم میام دیگه
ا.ت: بیهوش شده
😡: خب چشه
کوک: ا.ت کارشو تموم کن
ا.ت با یه سنگ زد تو سرش بیهوش شد
کوک: خوب بگردش
ا.ت: فقط چندتا کلیده
کوک: خب کلید بیرون برو
ا.ت: نه من نمیرم
کوک: برو عزیزم
ا.ت: مارو باهام گرفتن باهمم میریم😥
کوک: تو برو عزیزم به فکر من نباش
ا.ت: من میگم نمیرم وایی کوک
کوک: چیه
ا.ت: بمب
کوک: کجا ببینم
ا.ت: تا پنج ساعت دیگه میترکه
کوک: خب تو برو
ا.ت: من نمیرم
کوک: بهت میگم برو (با داد)
ا.ت: کوک میترسم
کوک: نترس برو سریع
ا.ت: باشه مواظب خودت باش
کوک: ا.ت یه لحظه بیا
ا.ت: جانم
کوک: بیا نزدیکم میخوام ببینمت
اومد نزدیکم
ا.ت: کوک بزار پیشت بمونم
کوک: اصلا نمیزارم برو
خواست بره برگشت بغلم کرد و بوسم کرد
کوک: بهت میگم برو دیگه
#کوک
#فیک
#سناریو
part*46
ا.ت هم رو زمین بود ولی دست و پاش باز بودن
داد زدم
کوک: ا.ت
ا.ت هم بلند شد
ا.ت: کوک اینجا کجاست
کوک: نمیدونم تو خوبی
ا.ت: اره
کوک: بیا ببینم میتونی دستمو باز کنی
ا.ت: باشه
ا.ت اومد نزدیکم
ا.ت: نه نمیشه باز کرد وایسا ببینم داره از دستت خون میاد
چرا اینقدر زخمی شدی
کوک: چی بگم
ا.ت: درد نداری
کوک: یکم اره
ا.ت: وایسا ببخشید با اجازه
کوک: میخوای چیکار کنی
اومد نزدیکم یه تیکه از لباسم و پاره کرد گذاشت رو دستم
ا.ت: خوب نیست اینقدر از دستت خون بیاد
کوک: من خوبم
ا.ت: ازت معلومه خیلی خوبی
کوک: هنوز معلوم نیست کجاییم
ا.ت: نه
😈: به به بهوش اومدین
کوک: تو کی هستی
😈: مهم نیست مهم اینه که بلاخره گرفتمتون
کوک: چی میخوای
😈: پس سریع برم سر اصل مطلب اینقدر زود نمیشه که
کوک:بگو هرچی میخوای بگو
😈؛ من جون میخوام
کوک: چی
😈: جون یکی از شما رو میخوام
کوک: منظورت چیه
😈: منظورم اینه که یکی از شما باید کشته بشه یا تو یا این دختره ناز کوچولو
کوک: دست به ا.ت نزن
😈: واو غیرتی شدنت هم جذابه
کوک:خفه شو
😈: تا فردا بهتون وقت میدم که فکر کنید میخواید کدومتون کشته بشه هاهاها
ا.ت: کوک چیکار کنیم
کوک: بهت میگم ولی قبلش باید اینو بهت بگم
ا.ت: چیه
کوک: ا.ت عزیزم خیلی دوست دارم
ا.ت: الان وقت گفتن این نیست
کوک: میخوام واقعا اینو بدونی من خیلی خیلی دوست دارم
ا.ت: بسه
کوک: عزیز دلم میدونم این چند روز خیلی ازم ناراحت شدی ولی ببخشید من دیوونه شده بودم
ا.ت: نگو بسه
کوک: ا.ت میخوام بهت بگم تا بدونی حداقل من دوست داشتم وقتی از اینجا رفتی ناراحت نباشی که من دوست نداشتم
ا.ت: 😭😭
کوک: گریه نکن
ا.ت: داره ازت خون میره
کوک: معلوم نیست ازادت کنن یا نه پس گوش بده بهت چی میگم
چند دقیقه بعد
ا.ت: اقا اقا اقا سریع بیا داره ازش خون میره
😡: چیه
ا.ت: سریع بیا
😡: دارم میام دیگه
ا.ت: بیهوش شده
😡: خب چشه
کوک: ا.ت کارشو تموم کن
ا.ت با یه سنگ زد تو سرش بیهوش شد
کوک: خوب بگردش
ا.ت: فقط چندتا کلیده
کوک: خب کلید بیرون برو
ا.ت: نه من نمیرم
کوک: برو عزیزم
ا.ت: مارو باهام گرفتن باهمم میریم😥
کوک: تو برو عزیزم به فکر من نباش
ا.ت: من میگم نمیرم وایی کوک
کوک: چیه
ا.ت: بمب
کوک: کجا ببینم
ا.ت: تا پنج ساعت دیگه میترکه
کوک: خب تو برو
ا.ت: من نمیرم
کوک: بهت میگم برو (با داد)
ا.ت: کوک میترسم
کوک: نترس برو سریع
ا.ت: باشه مواظب خودت باش
کوک: ا.ت یه لحظه بیا
ا.ت: جانم
کوک: بیا نزدیکم میخوام ببینمت
اومد نزدیکم
ا.ت: کوک بزار پیشت بمونم
کوک: اصلا نمیزارم برو
خواست بره برگشت بغلم کرد و بوسم کرد
کوک: بهت میگم برو دیگه
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۱.۶k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.