همبازی من
🖤🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇
🖤🖇همبازی من🖇🖤
🖤🖇پارت ششم🖇🖤
لبشو گذاشته بود رو لبم و من شوکه وایساده بودم که یه دفعه دستمو بردم جلو و زدم تو صورتش
_دفعه آخرت باشه همچنین کاری میکنی
و از ماشین پیاده شدم و بدو بدو کردم و به سمت کوچه رفتم و تقریبا تا شب به سمت خونه بدو بدو میکردم
بدو بدو رفتم تو خونه و درو محکم بستم و خودمو پرت کردم تو تخت و به سقف زل زدم و نفس نفس میزدم
که بی اراده دستمو آوردم سمت لبم و خرذوق شدم که یه لحظه حواسم پرت شد و پامو بردم بالا که دمپایی یه راست خورد تو صورتم و من مثل چوب خشک شدم
چرا من دیوونه شدممممم
سریع رفتم دوش گرفتم و با همون حوله گرفتم خوابیدم
با حس کردن بالا پایین شدن تخت یک لحظه یه چشمامو باز کردم و دوباره بستم
که یه لحظه مغزم هنگ کرد چشمامو با شدت باز کردم و با دیدن خانم بیشور چنان جیغی زدم که بنده خدا موند به کدوم دیوار بچسبه
_توی خر این جا چیکار میکنی
هانا:دددرردددد زهرمارررر یابو گرسنه چته زهر ترک شدم
_هانا دلم میخواد جرت بدم الان باید میومدی خبر مرگت
هانا:دلت میاد راستی بدو بدو لباس بپوش بریم جایی کار دارم
_اوکی گمشو بیرون
هانا:باشه بی جنبه
هانا از اتاق بیرون رفت و من لباس هول هولی پوشیدم
و از حیاط اومدم بیرون
با دیدن ماشین خفن هانا فهمیدم خانم پولدار شده سریع سوار ماشینش شدم و با ذوق گفتم :هانا خر پول شدی و ما خبر نداشتیم
هانا:پس چچیییی بگو ببینم این همه مدت چه اتفاقی افتاد واست
همه چی رو واسه هانا تعریف کردم قضیه آشنایی با خانم کیم و آشنایی با جیهوپ تا دیشب مو به مو شو تعریف کردم
هانا: به چسب به یارو
_برو گمشو باو
و به سمت جلو خیره شدم و تا رسیدن به محل قرار هانا دیگه زری نزدیم
،🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇
این یه پارت به خاطر دو تا از اعضای گلم
🖤🖇همبازی من🖇🖤
🖤🖇پارت ششم🖇🖤
لبشو گذاشته بود رو لبم و من شوکه وایساده بودم که یه دفعه دستمو بردم جلو و زدم تو صورتش
_دفعه آخرت باشه همچنین کاری میکنی
و از ماشین پیاده شدم و بدو بدو کردم و به سمت کوچه رفتم و تقریبا تا شب به سمت خونه بدو بدو میکردم
بدو بدو رفتم تو خونه و درو محکم بستم و خودمو پرت کردم تو تخت و به سقف زل زدم و نفس نفس میزدم
که بی اراده دستمو آوردم سمت لبم و خرذوق شدم که یه لحظه حواسم پرت شد و پامو بردم بالا که دمپایی یه راست خورد تو صورتم و من مثل چوب خشک شدم
چرا من دیوونه شدممممم
سریع رفتم دوش گرفتم و با همون حوله گرفتم خوابیدم
با حس کردن بالا پایین شدن تخت یک لحظه یه چشمامو باز کردم و دوباره بستم
که یه لحظه مغزم هنگ کرد چشمامو با شدت باز کردم و با دیدن خانم بیشور چنان جیغی زدم که بنده خدا موند به کدوم دیوار بچسبه
_توی خر این جا چیکار میکنی
هانا:دددرردددد زهرمارررر یابو گرسنه چته زهر ترک شدم
_هانا دلم میخواد جرت بدم الان باید میومدی خبر مرگت
هانا:دلت میاد راستی بدو بدو لباس بپوش بریم جایی کار دارم
_اوکی گمشو بیرون
هانا:باشه بی جنبه
هانا از اتاق بیرون رفت و من لباس هول هولی پوشیدم
و از حیاط اومدم بیرون
با دیدن ماشین خفن هانا فهمیدم خانم پولدار شده سریع سوار ماشینش شدم و با ذوق گفتم :هانا خر پول شدی و ما خبر نداشتیم
هانا:پس چچیییی بگو ببینم این همه مدت چه اتفاقی افتاد واست
همه چی رو واسه هانا تعریف کردم قضیه آشنایی با خانم کیم و آشنایی با جیهوپ تا دیشب مو به مو شو تعریف کردم
هانا: به چسب به یارو
_برو گمشو باو
و به سمت جلو خیره شدم و تا رسیدن به محل قرار هانا دیگه زری نزدیم
،🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇
این یه پارت به خاطر دو تا از اعضای گلم
- ۲.۸k
- ۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط