short story

بعد تصادفی که دکتر کیم سوکجین تو اون شب بارونی داشت و شرایط عجیبی که واسش پیش اومده بود همه چیز توی زندگیش عوض شد ٫ طوری که همسر و بچه هاش رو ترک کرد و تو ویلای قدیمی ای که ته جنگل بود ساکن شد.
میدونست تا وقتی که نفهمه که چی اونو به یه هیولا غیرقابل کنترل تبدیل میکنه نمیتونه از تنهایی خودش خارج شه.
البته همه ی این شرایط مال قبل از ورود اون خدمتکار کیوت و خواستنی به عمارت تاریکش بود ...
دیدگاه ها (۱)

short story

short story

short story

short story

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط