Part 6
Part 6
از زبان کوک دیدم بادیگارد اومده و گفت اون زن حرومی پیداش شده باید کارشو تموم میکردم اون درسته اولش دوست دختر من بود تا اینکه فهمیدم زیر خواب خیلی مردا شده باید عواقب کاراش رو میدید و تا حد مرگ شکنجش میدادم گفتم صبر کن الان میام بریم
پایان دید کوک
اون مرد فرشته نجاتم بود و منو از دست این هیولا نجات داد رفت درو باز کرد که روشو طرف من کرد و گفت بیا بیرون گفتم دیگه چیکارم داری بزار برم من که کاری نکردم گفتم میرم گم و گور میشم گفت اینقدر حرف مفت نزن زود پاشو بیا
رفتم دنبالش دیدم که به بادیگارداش گفت منو ببرن اولش ترسیدم و هرچی داد و بی داد کردم فهمیدم که بی معنیه و جوابی نمیده دست از تلاش برداشتم منو برد به عمارتش (دوست ندارم مثل فیک های دیگه از عمارتش تعریف کنم خودتون میدونید که پولدارا چطوری عمارت دارن )
و برد منو تو عمارت و خیلی سرد و خشک بهم گفت از این به بعد اینجا کار میکنی و خدمتکار اینجایی اگه حرفی بشنوم و اگه روزی بینم داری غلطی میکنی من میدونم تو گفتم من دوست ندارم
_کوچولو ندیدی چند ساعت پیش میخواستم چیکار کنم و تو چطور التماسم میکردی نمیخوام اون روز بیاد و به التماس های چندش و حال بهم زنت رو گوش کنم چون از آدمای ضعیفی مثل تو متنفرم دختر جون
+اشک تو چشمام جمع شده بود که این پولدارا چطوری میتونن ادمو خار کنن و هرچی که دوست دارن رو پشت سر آدما حرف های بی معنی بزنن
عربده کشید و گفت میلن بیا اینجا یه خانم کم سن و سالی اومد و گفت علامتش ~
~بله ارباب بفرماین
_میخوام همهی کار کنان که برای تمیز کاری و آشپزی بودن که کار میکنن به همشون بگی که برن و از این به بعد یه نفر هست که خیلی کاری میکنه و عالی تر از اونا واقعا چشمام داشت از حدقه در می اومد که چقدر پستههه میلن گفت اما ارباب این دختر خیلی ضعیفه نمیتونه و
_میدونم منم همینو میخوام 😏
هعی خدا منم چیکار میتونستم بکنم تو این خونه حرف حرف اون و رفت منم رفتم خانم میلن برام لباس آماده کرده بود بپوشمش و پوشیدم خیلی کوتاه بود و هوای بیرون هم خیلی سرد بود رفتم بیرون دامنش تا بالای رونام بود خانم میلن خیلی مهربون بود و من خاله صداش زدم که یه لحظه تعجب کرده بودن اما دیگه خودش گفت که این اینو صدا بزنم رفتم کناره های استخر رو پاک میکردم که یه ماشین سیاه بنز اومد روبه برو وایساد که کسی رو که دیدم مو به تنم سیخ شد و با اون لباسااا .....
تعداد شرط ها
لایک ۷
فالو ۷
از زبان کوک دیدم بادیگارد اومده و گفت اون زن حرومی پیداش شده باید کارشو تموم میکردم اون درسته اولش دوست دختر من بود تا اینکه فهمیدم زیر خواب خیلی مردا شده باید عواقب کاراش رو میدید و تا حد مرگ شکنجش میدادم گفتم صبر کن الان میام بریم
پایان دید کوک
اون مرد فرشته نجاتم بود و منو از دست این هیولا نجات داد رفت درو باز کرد که روشو طرف من کرد و گفت بیا بیرون گفتم دیگه چیکارم داری بزار برم من که کاری نکردم گفتم میرم گم و گور میشم گفت اینقدر حرف مفت نزن زود پاشو بیا
رفتم دنبالش دیدم که به بادیگارداش گفت منو ببرن اولش ترسیدم و هرچی داد و بی داد کردم فهمیدم که بی معنیه و جوابی نمیده دست از تلاش برداشتم منو برد به عمارتش (دوست ندارم مثل فیک های دیگه از عمارتش تعریف کنم خودتون میدونید که پولدارا چطوری عمارت دارن )
و برد منو تو عمارت و خیلی سرد و خشک بهم گفت از این به بعد اینجا کار میکنی و خدمتکار اینجایی اگه حرفی بشنوم و اگه روزی بینم داری غلطی میکنی من میدونم تو گفتم من دوست ندارم
_کوچولو ندیدی چند ساعت پیش میخواستم چیکار کنم و تو چطور التماسم میکردی نمیخوام اون روز بیاد و به التماس های چندش و حال بهم زنت رو گوش کنم چون از آدمای ضعیفی مثل تو متنفرم دختر جون
+اشک تو چشمام جمع شده بود که این پولدارا چطوری میتونن ادمو خار کنن و هرچی که دوست دارن رو پشت سر آدما حرف های بی معنی بزنن
عربده کشید و گفت میلن بیا اینجا یه خانم کم سن و سالی اومد و گفت علامتش ~
~بله ارباب بفرماین
_میخوام همهی کار کنان که برای تمیز کاری و آشپزی بودن که کار میکنن به همشون بگی که برن و از این به بعد یه نفر هست که خیلی کاری میکنه و عالی تر از اونا واقعا چشمام داشت از حدقه در می اومد که چقدر پستههه میلن گفت اما ارباب این دختر خیلی ضعیفه نمیتونه و
_میدونم منم همینو میخوام 😏
هعی خدا منم چیکار میتونستم بکنم تو این خونه حرف حرف اون و رفت منم رفتم خانم میلن برام لباس آماده کرده بود بپوشمش و پوشیدم خیلی کوتاه بود و هوای بیرون هم خیلی سرد بود رفتم بیرون دامنش تا بالای رونام بود خانم میلن خیلی مهربون بود و من خاله صداش زدم که یه لحظه تعجب کرده بودن اما دیگه خودش گفت که این اینو صدا بزنم رفتم کناره های استخر رو پاک میکردم که یه ماشین سیاه بنز اومد روبه برو وایساد که کسی رو که دیدم مو به تنم سیخ شد و با اون لباسااا .....
تعداد شرط ها
لایک ۷
فالو ۷
۲۰.۸k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.