(پارت هفدهم)
(پارت هفدهم)
سلنا اومد نشست و
گفت: خیلی دلم برات تنگ شده بود عزیزم تو چطور
من هم با دروغ بهش گفتم منم همینطور
سلنا گفت: من نبودم جونگکوک که کار بدی انجام نداد نه
ا.ت گفت: نه عزیزم همش پیش من بود
سلنا گفت: چی پیش تو بود
ا.ت گفت: مثل برادری آره
سلنا گفت: معلومه چون منو خیلی دوست داره که دیشب پیشم خوابیده بود
ا.ت گفت: خب چیشد
سلنا گفت: بغلم کرده بود منم به میگفتم داری خستم میکنی و هی بهم میگفت دوست دارم
ا.ت گفت: الان جونگکوک کجاست
سلنا گفت: نمیدونم بلند شدم تا نیستش
ا.ت گفت:اها
سلنا گفت: خب عزیزم من برم دیگه شاید الان جونگکوک بره تو اتاقم و منو نبینه بای
ا.ت گفت: بای
سلنا رفت
جونگکوک اومد بیرون
جونگکوک گفت: دلم میسوزه که حاضره به تو دروغ بده که بگه من باهاشم
من هم خندیدم
جونگکوک گفت: بریم بیرون یه دوری بزنیم
ا.ت گفت: کسی میبینه ها
جونگکوک گفت: اول من میرم زنگ میزنم بهت بیای
ا.ت گفت: باشه
جونگکوک رفت چند دقیقه گذشت زنگ زد گفت بیا پایین
سلنا اومد نشست و
گفت: خیلی دلم برات تنگ شده بود عزیزم تو چطور
من هم با دروغ بهش گفتم منم همینطور
سلنا گفت: من نبودم جونگکوک که کار بدی انجام نداد نه
ا.ت گفت: نه عزیزم همش پیش من بود
سلنا گفت: چی پیش تو بود
ا.ت گفت: مثل برادری آره
سلنا گفت: معلومه چون منو خیلی دوست داره که دیشب پیشم خوابیده بود
ا.ت گفت: خب چیشد
سلنا گفت: بغلم کرده بود منم به میگفتم داری خستم میکنی و هی بهم میگفت دوست دارم
ا.ت گفت: الان جونگکوک کجاست
سلنا گفت: نمیدونم بلند شدم تا نیستش
ا.ت گفت:اها
سلنا گفت: خب عزیزم من برم دیگه شاید الان جونگکوک بره تو اتاقم و منو نبینه بای
ا.ت گفت: بای
سلنا رفت
جونگکوک اومد بیرون
جونگکوک گفت: دلم میسوزه که حاضره به تو دروغ بده که بگه من باهاشم
من هم خندیدم
جونگکوک گفت: بریم بیرون یه دوری بزنیم
ا.ت گفت: کسی میبینه ها
جونگکوک گفت: اول من میرم زنگ میزنم بهت بیای
ا.ت گفت: باشه
جونگکوک رفت چند دقیقه گذشت زنگ زد گفت بیا پایین
۹.۹k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.