خواهر گربه 🐱 پارت ۷
خواهر گربه 🐱 پارت ۷
پارم کردید🥹
و بله کسی که وارد کافه میشود مایکی
ا.ت : اه خدا این دوریاکی خور اومد صداش نزنی
چیفویو: ا.ت چان تو از کجا می دونی که مایکی دوریاکی دوست داره
ا.ت : از باجی شنیدم و اون جور که گفته باید وضع خیت باشه صداش نزن
چیفویو: آها مایکییییی با داد
مایکی میاد سمتتون
ا.ت : ای توف تو اون......
مایکی : سلام چیفویو و ا.ت چان
ا.ت : سلام🫨
مایکی : پس باجی کجاست
چیفویو : هنوز نیومده
ا.ت : مگه تو نگفتی که باجی کار مهمی داره
چیفویو: ....😶🌫️😶🌫️😶🌫️😶🌫️
باجی : بلاخره رسیدم مایکی خیلی منتظر موندی
مایکی : من خودم الان رسیدم
باجی : خوبه
ا.ت: وایستین ببینم اینجا چه خبره
باجی : ا.ت خوبه توهم اینجایی
ا.ت : من که نفهمیدم 😵💫
باجی : بیاین راه ببوفتیم ا.ت توهم میفهمی
خب الان شما و باجی و مایکی و چیفویو دارین به یه جایی میرین که بعداً میفهمید
مایکی : بچه ها فردا تولد کن چینه و ما باید براش جشن بگیریم
باجی : باشه اونم توی خونه ی شما
مایکی : باشه
چیفویو : دراکن نفهمیده که
مایکی : نه باید با بقیه هماهنگ کنیم
ا.ت : خب الان این چه ربطی به من دارههههه
باجی : آخه توهم قراره بیای
ا.ت : نههههههه چرا
مایکی : ا.ت چان اما میخواد باهات دوست بشه و دیگه توهم میای خوش میگذره
ا.ت : برو بابا من با هر کس دوست نمیشم
چیفویو: ا.ت چان اما چان دختر خوبی
ا.ت: دقیقاً من با دخترای خوب دوست نمیشم
مایکی : 😐😐😐😐😐
چیفویو: 😐😐😐😐😐😐
باجی : 😐😐😐احم احم خوب عادی احم
ا.ت : 😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑
داستان اصلی توی جشن تولد شروع میشه خب باید براش اماده باشید اوکی من اختار دادم 🫥
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بای بای برای امروز بسه و پارت بعد هم تا ۲۷۵ تایید نشم نمی دم 🫶🫶🫶🫶
پارم کردید🥹
و بله کسی که وارد کافه میشود مایکی
ا.ت : اه خدا این دوریاکی خور اومد صداش نزنی
چیفویو: ا.ت چان تو از کجا می دونی که مایکی دوریاکی دوست داره
ا.ت : از باجی شنیدم و اون جور که گفته باید وضع خیت باشه صداش نزن
چیفویو: آها مایکییییی با داد
مایکی میاد سمتتون
ا.ت : ای توف تو اون......
مایکی : سلام چیفویو و ا.ت چان
ا.ت : سلام🫨
مایکی : پس باجی کجاست
چیفویو : هنوز نیومده
ا.ت : مگه تو نگفتی که باجی کار مهمی داره
چیفویو: ....😶🌫️😶🌫️😶🌫️😶🌫️
باجی : بلاخره رسیدم مایکی خیلی منتظر موندی
مایکی : من خودم الان رسیدم
باجی : خوبه
ا.ت: وایستین ببینم اینجا چه خبره
باجی : ا.ت خوبه توهم اینجایی
ا.ت : من که نفهمیدم 😵💫
باجی : بیاین راه ببوفتیم ا.ت توهم میفهمی
خب الان شما و باجی و مایکی و چیفویو دارین به یه جایی میرین که بعداً میفهمید
مایکی : بچه ها فردا تولد کن چینه و ما باید براش جشن بگیریم
باجی : باشه اونم توی خونه ی شما
مایکی : باشه
چیفویو : دراکن نفهمیده که
مایکی : نه باید با بقیه هماهنگ کنیم
ا.ت : خب الان این چه ربطی به من دارههههه
باجی : آخه توهم قراره بیای
ا.ت : نههههههه چرا
مایکی : ا.ت چان اما میخواد باهات دوست بشه و دیگه توهم میای خوش میگذره
ا.ت : برو بابا من با هر کس دوست نمیشم
چیفویو: ا.ت چان اما چان دختر خوبی
ا.ت: دقیقاً من با دخترای خوب دوست نمیشم
مایکی : 😐😐😐😐😐
چیفویو: 😐😐😐😐😐😐
باجی : 😐😐😐احم احم خوب عادی احم
ا.ت : 😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑
داستان اصلی توی جشن تولد شروع میشه خب باید براش اماده باشید اوکی من اختار دادم 🫥
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بای بای برای امروز بسه و پارت بعد هم تا ۲۷۵ تایید نشم نمی دم 🫶🫶🫶🫶
۲۹.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.