خواهر گربه 🐱 پارت ۷
خواهر گربه 🐱 پارت ۷
مرسی از حمایتا ولی پارم کردین 🥹🥹🥹
پرش زمانی شب در خونه ی ا.ت
ا.ت : اونی چان مجبورم فردا بیام ترو خدا نه من نمی یام من تولد دوستامو به زور خدا میرم با هزار تا خواهش میرم
باجی : تو میای و حرف بی خود هم نزن فایده نداره حالا هم برو بخاب فردا صبح زود میریم
ا.ت : آخه من چی بپوشم دوسته توعهههه من چرا باید صبح زود بیام.
باجی : یه چیز بپوش و برو دیگه
پرش زمانی فردا صبح
باجی : ا.ت بیدار شو بیدار شو
ا.ت : نه نموخام
باجی : دیرمون میشه
ا.ت : میدونی ساعت چنده ساعت ۸ صبحه سگم بیرون نیست
باجی : ده پاشو
خلاصه باجی شما رو با هزار تا بدبختی بیدار میکنه و میبره
در خونه ی سانو ها
باجی در میزند
مایکی درو باز میکنه
مایکی : چرا دیر اومدین همه رسیدن فقط شما موندین
باجی : خانم بیدار نمی شد
ا.ت: می دونید ساعت چنده چرااااا شما اینجوری میکنید ای خداااااا
مایکی : بیاید تو
میرید داخل
میتسویا: اومدین منتظرتون بودیم
چیفویو: ا.ت چان چه قدر قشنگ شدی
ا.ت : ول کنید خابم میاددددددد
اما : ا.ت چان قبلاً هم دیگه رو دیدیم ولی خب نتونستیم با هم آشنا بشیم اسم من اما ست
ا.ت : خوشوختم
ویو نویسنده
همه رفتن بیرون برای خریدن وسایل مورد نیاز خریدن وسایل تا ساعت ۳ و نیم بعد از ظهر طول کشید
ساعت ۴ دراکن میخاست بره به خونه ی سانو ها که همه پاه چینو میفرستن ببرتش دنبال نخود سیاه
هیناتا و تاکه میچیی و کازوتورا داشتن کیک درست میکردن
باجی داشت خراب کاری میکرد چیفویو جلو شو میگرفت
اما و مایکی و هاکای و یوزوها داشتن اتاق رو آماده می کردن
ا.ت هم یک عدد بی کار اونجا وایستاده
کاکوچو و ایزانا هم دسر درست میکردن
ران و ریندو فقط زر میزدن
سانزو هم رو اعصاب کازوتورا رژه میرفت
.
.
.
.
.
.
.
.
ادامه دارد راستش از عمد کم گذاشتم چون پارت بعدی مهمه 👌❤️❤️❤️❤️❤️
مرسی از حمایتا ولی پارم کردین 🥹🥹🥹
پرش زمانی شب در خونه ی ا.ت
ا.ت : اونی چان مجبورم فردا بیام ترو خدا نه من نمی یام من تولد دوستامو به زور خدا میرم با هزار تا خواهش میرم
باجی : تو میای و حرف بی خود هم نزن فایده نداره حالا هم برو بخاب فردا صبح زود میریم
ا.ت : آخه من چی بپوشم دوسته توعهههه من چرا باید صبح زود بیام.
باجی : یه چیز بپوش و برو دیگه
پرش زمانی فردا صبح
باجی : ا.ت بیدار شو بیدار شو
ا.ت : نه نموخام
باجی : دیرمون میشه
ا.ت : میدونی ساعت چنده ساعت ۸ صبحه سگم بیرون نیست
باجی : ده پاشو
خلاصه باجی شما رو با هزار تا بدبختی بیدار میکنه و میبره
در خونه ی سانو ها
باجی در میزند
مایکی درو باز میکنه
مایکی : چرا دیر اومدین همه رسیدن فقط شما موندین
باجی : خانم بیدار نمی شد
ا.ت: می دونید ساعت چنده چرااااا شما اینجوری میکنید ای خداااااا
مایکی : بیاید تو
میرید داخل
میتسویا: اومدین منتظرتون بودیم
چیفویو: ا.ت چان چه قدر قشنگ شدی
ا.ت : ول کنید خابم میاددددددد
اما : ا.ت چان قبلاً هم دیگه رو دیدیم ولی خب نتونستیم با هم آشنا بشیم اسم من اما ست
ا.ت : خوشوختم
ویو نویسنده
همه رفتن بیرون برای خریدن وسایل مورد نیاز خریدن وسایل تا ساعت ۳ و نیم بعد از ظهر طول کشید
ساعت ۴ دراکن میخاست بره به خونه ی سانو ها که همه پاه چینو میفرستن ببرتش دنبال نخود سیاه
هیناتا و تاکه میچیی و کازوتورا داشتن کیک درست میکردن
باجی داشت خراب کاری میکرد چیفویو جلو شو میگرفت
اما و مایکی و هاکای و یوزوها داشتن اتاق رو آماده می کردن
ا.ت هم یک عدد بی کار اونجا وایستاده
کاکوچو و ایزانا هم دسر درست میکردن
ران و ریندو فقط زر میزدن
سانزو هم رو اعصاب کازوتورا رژه میرفت
.
.
.
.
.
.
.
.
ادامه دارد راستش از عمد کم گذاشتم چون پارت بعدی مهمه 👌❤️❤️❤️❤️❤️
۷.۸k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.